یک زمانی امام حسن مجتبی(ع) در مدینۀ منوره، سفره میانداخت، حاتمبخشی میکرد، تقریباً همۀ کسانی که آن زمان برای زیارت به مدینه میآمدند در خانۀ امام حسن مجتبی(ع) غذا خورده بودند. خدا مردم مدینه را امتحان کرد؛ یکعدهای از نامردها در تشییع پیکر مطهر امام حسن مجتبی(ع) پیکر نازنین کریم اهلبیت(ع) را تیرباران کردند اما مردم مدینه به آنها نگفتند «ای نامردها! نزنید…» همینها بعداً به قاتلهایی تبدیل شدند که بچههای امام حسن و امامحسین(ع) را تکه تکه کردند؛ آدم اینطوری سقوط میکند، یک جامعه اینطوری بدبخت میشود. هیچ یتیمی در مدینه نبود که از دست امام حسن(ع) و امامحسین(ع) نان و خرما دریافت نکرده باشد، آنوقت دیدید این مردم چه کار کردند؟ ما مثل آنها نباشیم، ما سر سفرۀ این خانواده بزرگ شدهایم، پس وقتی پایش افتاد، کم نگذاریم، اگر کم بگذاریم خدا غضب میکند و به جنایتکار تبدیل میشویم.
امام حسین(ع)، ممنونت هستم، ما را همیشه به جلسۀ روضه میآوری، نمکگیر میکنی، ما را به خودت عادت میدهی، ما را به خودت انس میدهی، کاری با ما میکنی که ما در رودروایستی گیر کنیم و هیچوقت جلوی مهدی فاطمه(عج) نایستیم. وقتی او خودش را معرفی میکند که «من فرزند حسین هستم» ما همۀ دنیایمان را کنار بگذاریم.
یا امام حسین(ع)! داری با ما کارِ تربیتی میکنی، داری ما را سر سفرۀ خودت بزرگ میکنی. پسفردا امام زمان(ع) یک دستوری بدهد اصلاً رویمان نمیشود بگوییم «نه». شما حرف یتیم امام حسن مجتبی(ع) عبداللهبنحسن را بزنید؛ در گودی قتلگاه هم حسین را دیدید بگویید «و الله لا افارق عمّی» به خدا از حسین(ع) جدا نمیشوم…
حجتالاسلام پناهیان
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات