فوت غمانگیز و تلخ مرحومه امینی، بیتردید همدردی فراگیر و دلسوزانهای را با خانواده وی فراهم آورده و ضرورت بررسی دقیق، کارشناسی شده و مبتنی بر مسئولیت و تعهد اخلاقی و قانونی را گوشزد میکند.
به گزارش رجانيوز به نقل از روزنامه جام جم، چند روزی میشود که ماجرای فوت مهسا امینی به موضوع و سوژه فضای رسانهای و فعالان سیاسی تبدیل شده است.
فوت غمانگیز و تلخ مرحومه امینی، بیتردید همدردی فراگیر و دلسوزانهای را با خانواده وی فراهم آورده و ضرورت بررسی دقیق، کارشناسی شده و مبتنی بر مسئولیت و تعهد اخلاقی و قانونی را گوشزد میکند. اما در خلال این اتفاق و حادثه، مطالب و نکاتی قابل طرح است که لزوم یک هوشیاری و مراقبت را بابت به حاشیه نرفتن پرونده فوت مهسا امینی، ضروری میسازد.
۱- مطالبهگری برای روشن شدن زوایای یک پرونده، نه تنها مذموم نیست، بلکه یکمسئولیت اجتماعی و اخلاقی محسوب میشود. بیشک، ترمیم نقاط ضعف، بازسازی وجهعمومی، بازنگری در برخی پروتکلهای فرآیند اقدامات انتظامی، بهنگامی در اطلاعرسانی و…مطالبههایی است همگانی، مطلوب و ماجور. اما این مطالبهگری خود آداب و اصولی را طلب میکند که الف- به دور از سیاسی کاری باشد ب- صادقانه و برای روشن شدن موضوع و رفع ابهامات باشد ج- تلاشها را برای مقصود و فرجامی سیاسی و جناحی کانالیزه ننماید.
۲- تاملی بر کنشهای برخی جریانهای سیاسی بهویژه اصلاحطلبان نشان میدهد این جریان، فوت خانم امینی را دستاویز شعارها و راهبردهای سیاسی این جریان قرار داده که اگر این نبود، مطالبه بررسی پرونده همان ابتدا، با گزاره «اجباری بودن قانون حجاب» و لزوم لغو این قانون، پرورده و محور مطالبه و اعتراض سیاسی این جریان نمیشد.
۳- تحلیل محتوای توییتهای برخی فعالان سیاسی اصلاحطلب و محورهای رسانهای آنان که همسو با اپوزیسیون و مخالفان جمهوری اسلامی شده نشان میدهد در وهله اول، نظام متهم به قتل شده و در گام دوم، همچون فساد، ظلم و قتل نیز به عنوان رویهای سیستماتیک، طرح و القا شده است. در این زمینه کافی است توجه داشته باشیم طرح کلیدواژهها و انگارههایی همچون، جنایت، هراس، خشم، نفرت، بیاعتمادی، تحقیر، بیعدالتی، اعتصاب، اعتراض و… بهوضوح نشان میدهد ماجرا از قرار دیگری است و اصلاحطلبان چگونه به دنبال تبدیل پروژه مزبور به موجی سیاسی هستند.
۴- تاکید بر جوان بودن، زن بودن، کُرد بودن و…مرحومه بیانگر آن است که جریان اصلاحات به دنبال فعالسازی چه چیزی بوده و تلاش دارند از خلال این پروژه به تعبیر خود چه «ناجبنشی» را در این پرونده، سوژه کنش سیاسی مشترک کنند.
۵- تصریح اصلاحطلبان بر این است که سوگ و اعتراض شکل گرفته را یک اقدام رنگین کمانی و متاثر از کنشگریهای محجبه تا بیحجاب، مذهبی سنتی تا نواندیش دینی و معنویتگرای غیرمذهبی و خداناباور و…تعریف کرده و عملا در اردوگاه خود، سخن از تشکیل یک جبهه اعتراضی سخن به میان بیاورند آنهم با قرائت فاتحه اما نه برای مرحومه که برای آنچه «سیستم» میخوانند.
۶- اصلاحطلبان در حاشیه مجلس که نه، اما پروژهای که برای مرحومه امینی در نظر گرفتهاند. باورهای پهلوگرفته خود با سکولاریسم، نگاه حداقلی به کارکردهای دین در عرصه اجتماع، ائتلاف بازسازی شده سروش تا گوگوش اما با هویت جبهه دینداران تا خداناباوران بخشی از پازلی است که اگر جز این بود، مرثیه امروز آنان خوانشی دینی داشت تا جنسی از عبور.
۷- تلاش اصلاحطلبان برای گسترده کردن ساحت اعتراضات، تکثر بخشیدن به معترضان با وجود برخی مشکلات کشور و گشودن مسائل جدید و تبدیل آن به پروژهای سیاسی با ردیف کردن نامها و یادهای اتفاقات گذشته، نشان میدهد در پس ذهن این جریان، تحلیلی مبتنی بر شرایط خاص و در حال گذار به دوران ویژه تصمیمگیری و…شکل گرفته است، لذا بیراه نیست اگر گفته شود ادامه کنشهای آنان نه اعتراض و نه مطالبه که حرکت در مسیر بیثباتی ارزیابی شود تا طی یک «ناجنبش»، پیشروی آرام خود را شتاب داده و با تولید فشار اجتماعی به زعم خود، مناسباتی را تغییر دهند.
۸- پر بیراه نیست اگر بگوییم رادیکالهای اصلاحطلب طی رونوشتی پنهان، در حال نفرتسازی هستند و آن را هم «سازنده» تعریف و تفسیر میکنند؛ نفرتی که به گمان آنان تولید انرژی و سوختِ کُنش میکند بیآنکه بدانند، تخریب میکند و چرخهای معویب میسازد رفتارشان و چه بسا برای آنان و هر آنچه از این مسیر صید میکنند، عاقبت «یوم التّناد» بسازد برایشان.
۹- همه ماجرا اما این نیست. اوضاع کنونی، وضعیتی است که عمیق بودن و درک بازیها از سوی برخی دلسوزان را نیز گوشزد میکند. متمایز بودن و ژست عدالتطلبی نباید منجر به مخرج مشترکهایی شود که رادیکالها از آن با عنوان ائتلاف مسألهمحور یاد میکنند. برای دلسوزان باید دعایی همراه کرد برای درک منطق موقعیت و آرزویی داشت برای فهم اتفاقات عجیبه و مهالکه غریبه.
موضوع: "ححاب و عفاف"
مدعیان اصلاحات و نشریات آنها در حالی به بزرگنمایی همراه با سیاهنمایی برخی از مسائل مشغولندکه درباره رخدادهای شرمآور وضدبشری دوستان آمریکایی و اسرائیلی خود زبان به کام و قلم به نیام کشیده اند.
۱- میگویند در دوران طاغوت شخصی وارد قهوهخانهای شد و از قهوهچی پرسید؛ حشیش دارید؟ قهوهچی پاسخ مثبت داد و مشتری گفت یک بست بیار! بعد پرسید تریاک و شیره چی؟ باز هم پاسخ مثبت بود و از هرکدام یک نخود بالا انداخت! پرسید؛ توی دَم و دستگاهت هروئین هم پیدا میشه؟ قهوهچی گفت؛ داریم! بعد، کوکائین و… همه را که مصرف کرد، به قهوهچی گفت؛ داداش! قربون دستت حالا یک استکان چای بیار ولی کمرنگ باشه! قهوهچی با تعجب پرسید؛ شما و چای کمرنگ؟! و یارو با صدای بلند که همه بشنوند گفت؛ خُب برای اینکه چای پر رنگ برای قلب ضرر داره!
۲- شاید باور نکنید ولی با اسناد و شواهدی که ارائه میشود کمترین تردیدی باقی نمیماند که مدعیان اصلاحات نظیر محمد خاتمی، جهانگیری، عبدالله نوری، جبهه اصلاحات، حزب اتحاد ملت، حزب کارگزاران و یک مشت آدمها و گروههای دم دستی دیگر، نه فقط از فوت خانم مهسا امینی متأسف نیستند بلکه از این اتفاق ناگوار خشنود و خوشحال نیز هستند و این رخداد تاسفآور را فرصتی برای خالی کردن عقدههای فرو خورده خود از پیروزیهای چشمگیر اسلام و انقلاب و مخصوصاً حماسه بینظیر راهپیمایی اربعین تلقی میکنند.
نگاهی -هرچند گذرا- به کارنامه این طیف به وضوح نشان میدهد که ابراز تاسف آنها از فوت خانم مهسا امینی نمیتواند با هویت برملا شده آنها همخوانی داشته باشد! و به ماجرای همان شخصی شبیه است که به استفاده از انواع مواد مخدر آلوده بود و در همان حال برای فریب دیگران ادعا میکرد که برای سلامت قلب حتی از نوشیدن چای پُر رنگ هم خودداری میکند! تعجب نکنید. بخوانید!
۳- اسناد ارائه شده از سوی مسئولان و مخصوصاً فیلمی که از محل وقوع حادثه منتشر شده است کمترین تردیدی باقی نمیگذارد که فوت خانم مهسا امینی بر اثر سکته قلبی بوده است اتفاقی که در هر جای دیگری نیز احتمال وقوع آن وجود داشته و نمیتواند کمترین ربطی به نیروی انتظامی داشته باشد و برخلاف آنچه که طیف مورد اشاره ادعا میکنند، ضرب و شتم و یا هیچ برخورد فیزیکی دیگری در میان نبوده است.
پزشک قانونی نیز تاکید کرده است که هیچ آثاری از ضرب و شتم در پیکر متوفی وجود ندارد. با این حال مسئولان ذیربط اعلام کردهاند که به تحقیقات خود ادامه خواهند داد. اکنون سؤال این است که کدام انسان برخوردار از اندک شعور و یا کمترین احساس مسئولیت به خود اجازه میدهد که از ماجرای تأسفآور یاد شده با عنوان «قتل»! یاد کرده و این ادعای دروغ را با هدف حمله به نظام و نیروی انتظامی در بوق و کرنا کند؟!
۴- مدعیان اصلاحات در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸، قتل مشکوک ندا آقا سلطان را نیز به نظام نسبت دادند و حال آنکه فیلم منتشر شده از آن ماجرا به وضوح نشان میداد که از دقایقی قبل از اصابت گلوله به خانم آقا سلطان، دوربین روی چهره او زوم شده بود! و حکایت از آن داشت که فیلمبردار از قبل منتظر وقوع حادثه بوده است!
شبکه بیبیسی یکبار این فیلم را پخش کرد و بعد از آن که در کیهان به این نکته مشکوک اشاره کردیم از پخش مجدد آن خودداری کرد و حتی با اصرار کیهان برای پخش مجدد آن فیلم هم حاضر به پخش آن نشد!
۵- همین طیف در همان جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ از دختر خانمی نام بردند که در آشوبهای خیابانی به قتل رسیده است و برای او مجلس ختم هم برگزار کردند. چند روز بعد آن دختر خانم با اعلام تنفر از اصلاحاتچیها اعلام کرد که خبر قتل او دروغ بوده است و از خاتمی و موسوی ابراز انزجار کرد ولی نه ملاقاتکننده با جرج سوروس صهیونیست و نه موسوی عضو تشکیلات فراماسونری لام تا کام پاسخی ندادند!
۶- مدعیان اصلاحات با بوق و کرنا اعلام کردند که دختری بنام «ترانه موسوی توسط نیروهای به اصطلاح لباس شخصی دستگیر، و بعد از تجاوز و شکنجه به قتل رسیده است»! اما تحقیقات برای یافتن فردی با این نام به نتیجهای نرسید و نام چند خانم با همین نام به دست آمد که همگی به زندگی عادی خود ادامه میدادند!
۷- «سعیده پورآقایی»، یکی دیگر از قربانیان پروژه کشتهسازی مدعیان اصلاحات بود که ادعا شده بود پس از دستگیری، شکنجه و هتک حرمت توسط بسیجیان، سوزانده شده و در قطعه ۳۰۲ بهشت زهرا دفن شده است!
اما چندی بعد، این دختر که از خانه فرار کرده بود شناسایی و به خانوادهاش تحویل داده شد.
او در گفتوگو با رسانه ملی ماجرای فرار خود و تلاش برخی برای سوءاستفاده از او را اینگونه روایت کرد: «روز ۱۳ تیر از خانه بیرون رفتم. چون در قفل بود و مادرم ممانعت میکرد از تراس پریدم و پایم شکست، وقتی رفتم بیرون خیلی حالم بد بود و بدنم زخمی شده بود. من را به بیمارستان بردند و از من پرستاری کردند. در این مدت یکبار یکی از افراد به من گفت که عکس من را به عنوان کسی که در تظاهرات کشته شده در سایتها زدهاند!»!
۸- فردی به نام احمد باطبی که اصلا دانشجوی دانشگاه تهران نبود با در دست گرفتن یک زیرپیراهن خونی (که بعدها اعتراف کرد در خانه با خون حیوانات، آن را رنگ کرده است) مدعی کشته شدن دوست دانشجوی خود شد. او که با همین عکس در رسانههای خارجی معروف شده بود، مدتی بعد از ایران فرار کرد و در آمریکا به فعالیتهای ضدایرانی خود ادامه داد!
۹- مدعیان اصلاحات در ماجرای قتل «میترا استاد» همسر دوم آقای نجفی، شهردار اسبق تهران که با شلیک چند گلوله از سوی نجفی به قتل رسیده بود، بهجای حمایت از مقتول، جانب همحزبی خود را گرفتند و با تهمتهای شرمآوری که به مقتوله زدند، در روزنامههای زنجیرهای او را فاسد! و مهدورالدم! نامیدند.
اصلاحاتچیها در اوج بیشرمی قتل را غیرعمد معرفی میکردند! و حال آنکه قاتل به صراحت بر عمدی بودن قتل تأکید کرده و گفته بود در قتل همسرش برای آن که صدای گلوله شنیده نشود از یک بالش استفاده کرده و گلوله را از پشت بالش به وی شلیک کرده بود! حالا میزان شرف برخی از مدعیان اصلاحات را حدس بزنید!
۱۰- چندی قبل یکی از اراذل زورگیر در اتوبان نیایش با قمه به راننده خانم یک خودرو حمله و از وی سرقت کرد. این زورگیر اندکی بعد با تلاش نیروهای انتظامی دستگیر شد در حالی که به حدود ۱۰۰ فقره زورگیری با قمه اعتراف کرده و بیش از ۵۰ شاکی داشت.
دستگاه قضایی وی را به اعدام محکوم کرد. ناگهان احساسات انساندوستانه! (بخوانید قاتل پرور) مدعیان اصلاحات به جوش آمد و صدا به اعتراض بلند کردند که او نباید اعدام شود! مدعیان اصلاحات که سرو صدای آنها در دفاع از حقوق و جایگاه زنان به آسمان بلند شده بود، اصلاً به روی خود نیاوردند که این خانم مورد هجوم وحشیانه یک زورگیر قمه به دست قرار گرفته است و با کمال وقاحت به دفاع از زورگیر برخاستند! چرا؟!
۱۱- شامگاه روز ۱۲ شهریور ماه ۱۴۰۱ (۱۵ روز قبل) در روستای «چشمیدر» از توابع شهرستان مریوان واقع در استان کردستان، مردی به بهانه نیاز همسر بیمارش از «شلیر رسولی»، خانم جوان همسایه تقاضای کمک میکند. این مرد شیطانصفت بعد از ورود آن خانم به خانهاش قصد تجاوز به او را داشت که این خانم عفیف و پاکدامن برای نجات از دست او، خود را از پنجره به پایین پرتاب کرده و جان به جانآفرین تسلیم میکند.
این زن پاکدامن به نماد عفاف کردستان تبدیل شده است ولی مرگ شهادتگونه او سبب واکنش هیچ رسانه و سلبریتی، اصلاحاتچی و… نشد!
۱۲- فقط یک نیم نگاه به مواضع طیف یادشده و مقایسه آن با مواضع آمریکا و اسرائیل و انگلیس و شبکههای تلویزیونی ضد انقلاب نشان میدهد که مواضع آنها بیکم و کاست شبیه یکدیگر است. آیا اینهمه همراهی و همسویی میتواند تصادفی باشد؟! این همسویی و اشتراک مواضع، یکبار و دو بار و سه بار و … نیست که خطا تلقی شود! پای هماهنگی کامل در میان است!
به عنوان مثال، در ماجرای مورد اشاره به مواضع اسرائیل، انگلیس، رابرت مالی، جیک سالیوان و… نگاهی بیندازید آیا میتوانید کمترین احتمالی درباره اتفاقی و تصادفی بودن این همسویی بدهید؟!
۱۳- هیاهوی مشترک طیف یاد شده و اسرائیل و آمریکا و انگلیس در حالی است که حماسه عظیم راهپیمایی اربعین، دشمنان بیرونی و دنبالههای داخلی آنها را عمیقاً به خشم آورده است. حالا به تیترها و صفحات اول روزنامههای زنجیرهای نگاه کنید تقریباً (و در مواردی تحقیقاً) هیچ خبری از این رخداد عظیم و بینظیر دیده نمیشود و در همان حال موضوعاتی نظیر آنچه به آن اشاره شد، به تیتر و عکس صفحه اول آنها تبدیل میشود.
مدعیان اصلاحات و نشریات و سایتهای آنها در حالی به بزرگنمایی همراه با سیاهنمایی برخی از مسائل مشغولند که درباره رخدادهای شرمآور و ضدبشری دوستان آمریکایی و اسرائیلی خود زبان به کام و قلم به نیام کشیدهاند.
به عنوان مثال، اعتراف رسمی مقامات آمریکایی که سالانه بیش از هزار شهروند آمریکا و عمدتاً سیاهپوست در خیابانهای این کشور به دست پلیس کشته میشوند و یا تیراندازیهای منجر به قتل صدها انسان در آمریکا و انگلیس، چاقوکشیهای پیدرپی صهیونیستها و… را نادیده میگیرند و…
۱۴- و بالاخره این حق مسلم و قانونی و شرعی مردم است که با این پلشتیها برخورد قاطعانه شود و به عنوان یک گام موثر و افشاکننده پیشنهاد میشود دستگاه قضایی افرادی نظیر آقایان محمد خاتمی و جهانگیری و عبدالله نوری و… چند مدعی اصلاحات دیگر را احضار کند و در یک نشست رودررو از آنها بخواهد دلائل و اسناد خود را درباره ادعای قتل! خانم مهسا امینی ارائه کنند و از این نشست فیلم تهیه کرده و برای اطلاع عموم مردم از تلویزیون پخش شود.
در این حالت، اگر آقایان سند و شاهد و قرینهای برای ادعای خود داشته باشند ارائه میکنند و چنانکه سند و دلیلی در چنته نداشته باشند (که ندارند)، دروغپردازیهای آنها برای همگان برملا خواهد شد. بسمالله این گوی و این میدان!
حسین شریعتمداری
صورت مسئله را عوض کن ، در حاکمیت ، شکاف بیانداز و آن را دوگانه کن
مشکل دیگر بنیصدر بود و توطئه ای که حکومت را دو شقّه کرد! هدف بنیصدر، پادشاهی خودش در قالب نظام جمهوری بود . او که جبهه و جنگ سرش نمیشد لباس نظامی میپوشید و جلوی دوربینهای تلویزیون مصاحبه میکرد دروغ میگفت و تحریک میکرد، کسان دیگری میجنگیدند، این پزش را می داد اما حتی نمیگذاشت به نیروهای مردمی سلاح برسد بچهها بدون سلاح در خرمشهر و شهرهای اشغالی میجنگیدند .
با سلاح سبک، به گاه حتی بدون سلاح گرم مثلاً میدانید بچهها در خرمشهر حتی با کوکتل مولوتف جنگیدند؟ اسلحه به آنها نمیدادند. رفتند نامهای از فرمانده ارتش گرفتندکه اسلحه تحویل بگیرند، اما به آنها گفته شد ما از طرف خود رئیس جمهور دستور داریم به شما چیزی ندهیم، به ما اتفاقاً دستور دادند به هرکس این نامه را آورد اسلحه ندهیم، سر به سر!
بچهها دیوار انبار اسلحه را از خیابان بغلی خراب کردند و کامیون اسلحه برداشتند و دوباره دیوار را ساختند که به بیت المال هم صدمه نخورد !! بچهها اسلحه از خودمان دزدیدند !! تا بروند منطقه بجنگند بعد هم به مسئولین پادگان خبردادند که برادران، دیوارتان را خراب کردیم ولی دوباره مثل قبل ساختیم!
یکی از سرداران می گفت همان بچه ها آمدند نزد رهبری که همراه شهید چمران نمایندگان امام در شورای عالی دفاع بودند گفتند آقا میخواستیم از شما اجازه بگیریم که حال که به ما اسلحه نمیدهند ما اسلحهخانهها را مصادره کنیم! ایشان خندید و گفت شما مصادره کردید حال میآیید اجازه بگیرید؟ به بچه های رزمنده مردمی حتی اسلحه نمیدادند، بنیصدر میخواست جنگ را تبدیل به پروژه حذف جریان انقلابی و خط امام کند، به فکر جنگ و سرنوشت مردم و سرزمین نبود. هدف اصلی او کوبیدن بهشتی بود.
سخنرانی پشت سخنرانی میکرد که بله در داخل حکومت کسانی هستند که موافق پیروزی ما در جنگ نیستند و پیروزی ما را خطرناکتر از پیروزی دشمن میدانند! با نیروهای مسلّح مخالفند! و رئیس جمهور و ارتش را میخواهند تضعیف کنند! او هر روز یک دروغ می ساخت و دشمنش نه صدام و آمریکا بلکه بهشتی و خامنه ای و هاشمی بود که آن موقع در خط مقدم مقاومت در برابر جریانهای سازشکار بودند.
حزب جمهوری اسلامی، هسته مرکزی انقلابیون و هدف اصلی گروه های چپ و راست و لیبرال و ملی گرا و تجزیه طلب مشترکاً بود . جنگ را هم میخواست تبدیل به جنگ تصفیه خط امام کند زیرا هدف او زدن صدام نبود بلکه بیشتر زدن امام و خط انقلاب بود مردم را تحریک میکرد که من میخواهم مسئله جنگ را حل کنم اینها نمیگذارند و نیروهای مسلح را تضعیف میکنند،. چه کسی ؟ هیچکس . دروغ مطلق.
به دروغ می نوشت و می گفت منتقدان من با ارتش مشکل دارند، با ملت مشگل دارند، جمهوریت را قبول ندارند مانع پیشرفت کشور هستند. با تحریف دعواها ، صورت مسئله را عوض و جعل می کنند! بر سر چیز دیگری به تو انتقاد دارند به دروغ میگویی دعوا چیز دیگری است؟
چیزی شبیه ماجرای برجام و توطئه ۲۰۳۰
شبیه همین جوسازی بر سر قضیه ۲۰ ۲۰ بود که البته نمیخواهم تشبیه کنم، میخواهم مثال بزنم در ماجرای 2030 اعتراض به چه بود؟ به این بود که چرا فرهنگ آموزش و پرورش کشور را با نگاه به پروژه های تحمیلی غرب سرمایه داری و از موضع لیبرالی و مادی، و در مواردی صریحاً بر خلاف اسلام آن هم با تحمیل سازمان های وابسته رژیم های فاسد اروپایی و امریکایی کند و شما مخفیانه تعهد بدهید و آن را لازمالاجرا با بودجه خودمان از طریق دور زدن همه نهادهای قانونی کشور کنید و شروع به گزارش دادن منضم به آنان کنید، این خلاف قانون اساسی است، چرا نهادهای رسمی را دور زدید؟ صورت مسئله این بود، اما آقایان گفتند به معلمها توهین شد! و ما از توهین به معلمها نمیگذریم.
اصلاً چه ربطی بپبه معلمها داشت؟ اتفاقاً بسیاری از معلمان به ۲۰۳۰ معترض بودند و نخستین اعتراض نیز از سوی آنان بود که دستور آموزش و پرورشتان را نباید از غرب بگیرید ، نباید به بیگانه تعهد بدهید که با بودجه این مردم مظلوم، و مخفیانه نهادهای قانونی را دور بزنید، این کجایش توهین به معلمها ست؟ اسم دیگری رویش میگذارند تا بتوانند آن را بکوبند.
یا الم شنگه هایی که به دروغ و شانتاژ راه میاندازند تا مردم را بازی دهند که بله ما دو گروه هستیم یک عده ضد جنگ و یک عده طرفدار جنگ ! ما میخواهیم تحریم نباشد و آن ها میخواهند تحریم باشد!!
چه کسی طرفدار جنگ است؟ چه کسی طرفدار تحریم است؟ چرا صورت مسئله را دروغ مینویسید؟ اینها عوامفریبی نیست؟
منافقین در آن سال های آغاز جنگ متخصص این دو قطبی سازی ها و جعل صورت مسئله و تحریف اختلافات و بازی با افکار عمومی بودند که مثلاً ما میخواهیم چه بشود و طرف مقابل ما میگوید نشود، دروغ! صورت مسئله را عوض کردن .
بنیصدر میگفت ما میخواهیم بجنگیم، اما اینان بر ضد ارتش، ضد رئیس جمهور بلکه مخالف با اصل جمهوریت هستند.
رحیم پور ازغدی
ادامه از قبل
* آقاي نصيري ادعاي ديگري هم كردند و گفتند كوتاه آمدن حاكميت سر موضوع كاست و ماهواره و… مثل كوتاه آمدن حاكميت در موضوع حجاب است و گفتند همانطور كه در آن موضوع كوتاه آمد، بعد از دادن هزينههاي بسيار در قضيه حجاب هم كوتاه خواهد آمد. نظر شما در این باره چیست؟
حجتالاسلام باقرزاده: تا زماني كه آقاي نصيريها بر آتش عقبنشيني ميدمند، ما به بركات انفاس قدسي امثال ايشان اين را ميپذيريم كه واقعاً نظام در جاهائي نتواند قانون حجاب را درست اجرا كند و اين نهي از منكر اتفاق نيفتد، ولي آقاي نصيري بايد پيش خدا براي خودش جواب درست كند. يادم هست موقعي كه بچه بوديم كارتوني ميدادند به اسم گاليور(Gulliver) كه شخصيتي داشت كه مدام ميگفت، «من ميدانم موفق نميشويم.»
در قضيه كاست و ويدئو، زماني ممنوعيت داشتيم كه ويدئو كلوپ نداشتيم. اوايل كه ويدئو آمده بود، ويدئو مساوي بود با فيلم جنسی. يعني كسي كه ويدئو ميخريد فقط براي ديدن فيلمهاي جنسی ميخريد، چون آن موقع ويدئوكلوپ كه نداشتيم. من تعجب ميكنم كه چرا اينقدر حافظه جامعه ما ضعيف است. زماني كميته با ويدئو برخورد ميكرد كه ما چيزي به نام ويدئوكلوپ نداشتيم. يعني در جامعه محصول نداشتيم. وقتي كه اين زمينه فراهم شد، به تدريج ممنوعيت هم برداشته شد. اگر ما بخواهيم جامعهمان را ايمنسازي كنيم و يك وقتي مثلاً منع ماهواره برداشته شد، يك عدهاي نيايند بگويند ما كه ميگفتيم منع ماهواره را برداريد. الان كه برداشته نشده، ما داريم آسيبهائي را كه جامعه ميبيند، بهعينه ميبينيم. جالب است در شهرهائي كه ماهواره رواج بيشتري دارد، درصد فريبخوردگي زنان و دختران بالاتر است. بنده معتقدم تهران شهر آسيبپذيري است، چون ماهواره در آن زياد است. تحليلهاي آبكي ماهواره، فضاي دروغين، جوسازيهاي ماهوارهاي كاملاً دارد روي مردم و خانوارهاي تهراني تأثير ميگذارد و نتيجهاش را در صندوقهاي رأي ميبينيد.
ممكن است بيست سال ديگر قانون ممنوعيت ماهواره برداشته شود، آن موقع آقاي نصيري بايد بگويد كه حكومت عقبنشيني كرده است؟ ضمن اينكه اگر امروز به خاطر فشارها نميتوانيم جلوي ماهواره را بگيريم، آيا اين دليل بر حقانيت آزادي ماهواره است؟ ما نميبينيم و نميدانيم كه ماهواره دارد چه بلائي سر خانوادههاي ما ميآورد؟ ما نميبينيم و نميدانيم كه گسست نسلي را جز ماهواره و فضاي مجازي چيز ديگري ايجاد نميكند؟ اگر ما نميتوانيم مثلاً اينستاگرام يا ماهواره را ببنديم، اين دليل بر غلط بودن بستن آن است؟ يعني اگر نخواهيم در فضاي تحريم در دنيا هضم يا حذف بشويم، آيا بدين معناست كه نبايد در برابر تحريم مقاومت كنيم؟ يا بايد اقتصاد مقاومتي را اجرا كنيم؟ ما بايد فرهنگمان را هم مقاومتي كنيم. فرهنگ مقاومتي در مقطعي با بگير و ببند درست ميشود، ولي جلوتر كه برويم، ديگر بگير و ببند ضرورتي ندارد. اين به معناي عقبنشيني نيست.
در قضيه حجاب هم اگر دولتمردان، مجلس، قوه قضائيه، قوه مجريه و همه مسئولين دست به دست هم ندهند، ممكن است حاكميت ناچار به عقبنشيني بشود. محال نيست كه عقبنشيني اتفاق بيفتد، اما علتش عدم درست بودن قانون الزام حجاب نيست، بلكه علتش عدم همراهي است. تمام نهادها و افراد، از جمله آقاي نصيري با اين قانون همراهي و براي آن تئوريپردازي نكردهاند، ولی اين، حق را باطل يا باطل را حق نميكند. نميتوانيم بگوئيم چون نتوانستيم، پس حق نبوديم. اگر ما در بعضي از عملياتها در جبهه به خاطر عدم همراهي يك نهاد شكست خورديم، آيا دفاع مقدس زير سئوال ميرود؟ اگر عقبنشيني كرديم، اصل دفاع زير سئوال ميرود؟ نه، ولي بايد بفهميم چه شد كه در فاو عقبنشيني كرديم. دليل اين را بايد به دست بياوريم. يك زماني با قدرت، فاو را گرفتيم و يك زماني با ضعف از دستش داديم. حالا آيا فاو گرفتنمان اشتباه بوده؟ آيا عمليات والفجر 8 عمليات اشتباهي بوده؟ يا بايد برويم مقصرهاي از دست دادن فاو را پيدا كنيم. در هفته دفاع مقدس هم هستيم…
* اين شبهه مطرح ميشود كه زنان در جامعه ايران در طي سالهاي بعد از انقلاب سركوب شده و به حد اعتلائي كه براي بروز و ظهور اجتماعي لازم بود، نرسيدند و بخشي را به گردن مسئله حجاب مياندازند. به نظر شما اين قضيه چقدر صادق است؟
حجتالاسلام باقرزاده: رابطه حجاب با ارتقاي شخصيت زن اتفاقاً رابطه مثبت است، نه منفي. اين طور نيست كه هر قدر حجاب كمتر بشود، شخصيت زن تعالي بيشتري پيدا ميكند. اگر حضور اجتماعي زن را به خاطر انسان بودنش قبول كنيد، به او اجازه تحصيل، استاد و وكيل و وزير و مديركل و معلم و جراح و نويسنده و شاعر شدن ميدهيد. زماني كه زن را به عنوان يك انسان، خلاق، مبتكر، مخترع و… ديديد ـ چون خصيصههاي انسان همينها و فرقش با حيوانات در همين است كه انسان خلاق و مظهر خلاقيت خداي متعال است ـ اگر زن را به اين عنوان ديديد، امكان ارتقاي اجتماعياش بيشتر است.
ولي اگر زن را كالاي كولسي در خدمت تحريك شهوت مردان ديديد، تمام استعدادهاي اين زن بايد خرج خودنمائي بشود. يعني از نظر تئوريك بين بيحجابي و ارتقاي شخصيت زن رابطه عكس وجود دارد. در جهان هم زندگي انديشمندان، فلاسفه، محققان و مديران ارشد زن را مطالعه كنيد و ببينيد آيا اهل بيبندوباري بودهاند؟ طراز زندگي اينها ابداً طراز زندگي يك زن بی بند و بار نيست و صاحب نوعي تقوای متناسب با جامعه خودشان هستند. آدم با شخصيت سياسي نبايد دوست دختر و دوست پسر داشته با شد يا عكس لختي نبايد از او در فضاي مجازي ديده بشود و نبايد رابطه پنهاني داشته باشد. اينها يعني همان بدحجابي و ولنگارياي كه ما در جامعهمان داريم آن را به عنوان عامل ارتقاي زنان مطرح ميكنيم، در حالي كه در همان جوامع غربي هم به عنوان عامل شخصيت زن تلقي ميشوند. بنابراين از نظر تئوريك بين بدحجابي و ارتقاي شخصيت زن رابطه عكس وجود د ارد. ما اگر بخواهيم شخصيت زن ارتقا پيدا كند، بايد زن را از جهت انساني ببينيم تا شخصيت او ربطي به جنسيتش نداشته باشد. اين اختراع، ابتكار، خلاقيت، تحقيق، كتاب، مديريت و… مال يك انسان است. حجاب در واقع «نه» بزرگ يك زن است به چشمهاي هيز و به عشرتطلبي و هرزگي مردان هرزه.
* افرادي هستند كه ميگويند اين نوع نگاه به زن اتفاقاً خاستگاه جنسي دارد.
حجتالاسلام باقرزاده: جذابيت جنسي زن يك واقعيت است و من چه نگاه بكنم چه نگاه نكنم، وجود دارد. هر كسي هم كه اين حرف را ميزند، دارد به خودش دروغ ميگويد و ديگران را شاخدار فرض كرده است. مثلاً طرف يك زن برهنه را بغل كند و بگويد من به خاطر شخصيت انساني او را بغلش كردهام. چنين حرفي از هيچكسي قابل قبول نيست. زن با عرياني خود تبديل به يك كالا ميشود و نميتواند به يك مرد بگويد كه تو نگاه نكن، چون خود آن زن هم ميفهمد كه دارد چه منفعتي را از مرد ميگيرد. يعني ميفهمد چه چيزي را ميگويد نگاه نكن. آن وقت برميگردد و به آن مرد ميگويد اينقدر نگاه جنسي به زنها نداشته باش و در درون خودش دارد به حرف خودش ميخندد. چون هر مردي ميداند كه وقتي به يك زن زيبا با آرايش غليظ نگاه ميكند، با چه منظوري نگاه ميكند.
ما نميگوئيم زن بايد شلخته باشد و نبايد جذاب باشد، اما بايد به عنوان يك شخصيت انساني جذاب باشد. به عنوان يك انسان پاك، آراسته، اتوكشيده، با لباس موقر كه به زن شخصيت بدهد، نه لباسي كه تحريككننده باشد. حجاب نميآيد كه انسان را زشت و غيرقابل رغبت كند.
حجاب رغبت انساني را زياد ميكند. انسان به يك زن باحجاب به عنوان علم و هنر و شخصيت و پرستيژ اجتماعي او رغبت پيدا ميكند، نه به عنوان التذاذ جنسي از فلان قسمت بدن او. اين آن چيزي است كه حجاب را ميسازد و معرفي ميكند. قرآن كريم ميفرمايد زنها با حجاب باشند براي اينكه شناخته بشوند و اذيت نشوند. اگر مردي بخواهد لذت جنسي از زني ببرد، حجاب زن به او ميفهماند كه اين زن مال اين كار نيست. لذا حجاب زن را ميشناساند.
زن با حجاب در بين جوانان هرزه محل شناخته شده است. همه او را ميشناسند كه دختر فلاني و با حجاب و سنگين و رنگين است. صبح ميرود دانشگاه و برميگردد. از ماشينش پياده ميشود و ميرود به خانهاش و ميدانند كه اهل اين حرفها نيست كه برايش پيامك بفرستند و اتفاقي بيفتد. اما كسي كه بدحجاب است و هر روز با يك مانتو و كفش و كيف و رنگ جديدي در انظار ظاهر ميشود، جامعه ميفهمد كه او به خاطر چه چيزي دارد اينقدر هزينه ميكند. ميگويند آدم بايد قلبش پاك و صاف باشد، اما، «از كوره همان برون تراود كه در اوست.» تو داري با تمام وجودت اعلام نياز به ديگرن ميكني. چطور توقع داري كه ديگران احساس نكنند كه تو به نگاهشان نياز داري؟ دختر خانم يا خانمي كه براي بيرون آمدن از خانه كلي هزينه ميكند، هزينه لوازم آرايش و لباسهاي متعدد، چون با يك لباس كه نميشود خودنمائي را محقق كرد و مرتباً بايد لباسش را عوض و بازارگرمي كند. آدمي با اين همه تنوع در لباس، آرايش و مد، از شخصيتش چيزي باقي ميماند؟ يعني اصلاً چنين زني فرصت ميكند كتاب بخواند؟ آدمهاي اهل كتاب و مطالعه و تحصيل و آموختن به ديگران و تخصص هستند، اصلاً فرصت ميكنند براي خودنمائي اين همه هزينه كنند؟ چون خودنمائي و مد تمامي ندارد. امروز چاك فلان جاي مانتو مد ميشود، فردا خط فلان جاي شلوار، پسفردا رنگ فلان براي كفش. امروز set كفش و روسري و… آيا اين همه مشغله براي زن فرصتي باقي ميگذارد كه فرهيخته بشود؟
ما ميفهميم كه نقش جنسيت در نگاه آدمها يك نقش واقعي است. نقش تظاهرات و تجملات در نگاه جنسي به زن يك امر واقعي است. ايمان، دين و علم اين حقيقت واقعي را ميفهمد و داد ميزند و آن وقت به او ميگويند كه تو نگاهت جنسي است. آن كسي كه مخفي ميكند و بعد زير چشمي نگاه ميكند، نگاهش جنسي است، نه كسي كه آژير ميكشد كه اين شيوه، نگاهها را جنسي ميكند، نگاهش جنسيتي نيست، واقعگرايانه است. دين، علم، روانشناسي و جامعهشناسي اصيل اين واقعيت را برملا، كالبدشكافي و براي جامعه بيان ميكند، نگاه سكسي نيست، بلكه نگاه واقعي است. كسي كه ميخواهد اين فرياد زده نشود و اين هشدار داده نشود و اين آژير كشيده نشود، نگاهش جنسی است و دوست دارد همه چيز مخفيانه و طبق نگاه او تنجام شود.
* گفته ميشود جمهوري اسلامي براي زنان محدوديت به وجود آورده است. شما مفصلاً توضيح داديد كه دين تلاش ميكند در ارزيابي شخصيت او، نقش جنسياش كنار گذاشته و بيشتر روي ابعاد ديگر شخصيت او تمركز شود.
حجتالاسلام باقرزاده: مادراني كه فرزندانشان را به جبهه فرستادند. مطمئن باشيد بچهاي كه از دامن يك زن پاك جدا ميشود و به جبهه ميرود، موتور محرك او پاكي نهاد خانواده است و شوهري كه زنش را رها ميكند و به جبهه ميرود، مطمئن است كه همسرش سنگر خانواده را حفظ ميكند و مراقب دختر و پسر اوست. مردي كه مطمئن نباشد كه زنش حريم خانواده را حفظ ميكند و به عفاف زنش مطمئن نباشد، انگيزه حضور جهادي و اجتماعياش كم ميشود. لذا ميبينيد كه در زمان جنگ، زنان ما به خاطر عفاف و پاكدامنيشان در حفظ و تقويت روحيه رزمندگان نقش زيادي داشتند. اگر مردي سه ماه، شش ماه به جبهه ميرفت و گاهي براي مرخصي برميگشت، با زني روبرو ميشد كه سراپاي وجودش فرياد عفاف ميزند و كاملاً مطمئن ميشد كه اين زن در غيبت او كاملا، عفيفانه زندگي ميكند، اگر چنين اطميناني نبود، آيا اين مرد ميتوانست با خيال راحت در جبهه حضور پيدا كند؟
* فراتر از آن، ما در تاريخ انقلاب و دفاع مقدس خانمي مثل خانم دباغ را داريم كه در دوره جنگ فرمانده سپاه همدان بودند.
حجتالاسلام باقرزاده: همينطور است.
يعني به واسطه اسلام و دين منكر نقش مستقيم زنان حتي در جنگ هم نشديم و آن را سركوب نكرديم.
همين چند روز پيش تلويزيون خانمي را نشان ميداد كه در زمان جنگ با توپ و تانك دشمن درگير بوده. در بحث حفظ خرمشهر، زنها در سنگرها از خرمشهر دفاع كردند. جمهوري اسلامي متأسفانه روي آمارهاي ارتقاي شخصيت زن كار نكرده. اينها بايد دائماً جلوي چشم باشند. آمار زنان متخصص، دانشگاهي، اساتيد، مبتكرين، كارآفرينهاي زن كه در بسياري از زمينهها از مردها جلوترند، زنان كارخانهدار، زنان سرمايهگذار در عرصههاي اقتصادي، زنان فعال اقتصادي و سياسي، فرهيختگان زني كه به عنوان نمايندگان مجلس، اعضاي احزاب، كارگزاران احزاب به عنوان وزير، NGOهائي كه توسط زنان اداره ميشوند، همه در سايه جمهوري اسلامي اتفاق افتاده است. در همين قضيه كرونا، حضور زنان چه در توليد ماسك، چه كمك به پرستاران در بيمارستان، كادرهاي درماني و پرستاري، شاهدي جدي بر حضور زنان بر بالين بيماراني است كه بيماري واگيردار خطرناك دارند. آمار زنان موفق در جمهوري اسلامي محيرالعقول است.
* با تشکر بابت وقتی که در اختیار ما گذاشتید.
* نكته ديگر اين است كه الان در كف جامعه ما برخورد سختي با مظاهر بيحجابي نميشود، مگر اينكه ديگر خيلي ساختارشكن باشد. در سطح تهران و بسياري از شهرستانها همين است. چيزي هم كه مشخص است اين است كه اين موضوع چندان محل دغدغه مردم نيست. آنقدر مسائل اقتصادي و فشارهاي مختلف وجود دارند كه اين قضيه خيلي ذهن مردم را مشغول نميكند. ولي چيزي كه به نظر ميرسد موضوع حجاب ابزاري است در دست دشمن كه بعضي وقتها روي آن دست بگذارد، دربارهاش صحبت و جامعه را چند دسته كند. نظر شما درباره اين قضيه كه بيش از آنچه كه يك دغدغه واقعي كف جامعه باشد، بيشتر آلتي است در دست دشمن خارجي براي فشار آوردن به جمهوري اسلامي.
حجتالاسلام باقرزاده: اين مسئله بيشتر در نزديكيهاي انتخابات بروز پيدا ميكند. اينها يكسري مطالبات غيرواقعي را ايجاد ميكنند تا مطالبات واقعي در بين آنها گم شود. بحث قصاص، حجاب، اعدام. چند وقت ديگر بحث دوچرخهسواري زنان مطرح خواهد شد. هميشه نزديك انتخابات اينجور بحثها مطرح ميشوند. اينها بيشتر ابزار سياسي هستند تا نياز مردم. اين امر كاملاً مشخص است كه واقعاً نياز مردم ما اين نيست. مثلاً در قضيه انتخابات 92، يكمرتبه دوقطبي ديواركشي در خيابان را مطرح كردند.
و اينكه ميخواهند پيادهروها را زنانه مردانه كنند. از اين حرف خندهدارتر سراغ داريد؟ مثلاً كسي مثل آقاي رئيسي كه خانمش يك آدم تحصيلكرده، مدرس دانشگاه، اهل قلم و حضور اجتماعي و سخنراني است، حالا اين آقا ميخواهد بيايد و جامعه را قرنطينه كند و پيادهروها را بگويد آنطرف زنانه بشود، اينطرف مردانه. دروغ به اين بزرگي را با هدف دوقطبيسازي ميگويند، من نميدانم من و شما به عنوان يك كار رسانهاي لازم ا ست به اين آتشي كه آنها روشن كردهاند دامن بزنيم. اتفاقاً يكي از اعتراضات من به صدا و سيما همين است كه يكوقتهائي در زمين ديگران بازي ميكند.
* آقاي نصيري در گفتگوي شبكه 4 و آنتن زنده گفتند ورود حاكميت موجب تضعيف حجاب شده. به نظر ميرسد كه اين نگاه تكبعدي است، نظر شما در این باره چیست؟
حجتالاسلام باقرزاده: به نظرم به آقاي نصيري بايد گفت كه شما داريد در اينجا معلولي به نام گسترش بيحجابي را مطرح ميكنيد. جفائي كه داريد انجام ميدهيد اين است كه داريد اين معلول را به علتي خيالي به نام قانون اجباري بودن حجاب نسبت ميدهيد، در حالي كه معلول اين قانون نيست و اگر هم باشد، در كنارش معلول صد تا عامل ديگر هم هست. ما قبول داريم كه امروز بيحجابي و بدحجابي گسترش پيدا كرده، اما نقش رسانهها، اينترنت، اينستاگرام، تلگرام، واتساپ، رفتارهاي دولت، اجراكنندگان طرحهای بیگانگان در داخل كشور، ماهواره، خود بازار بسيار مهم هستند. امروز يك خانم اگر بخواهد مانتوي مناسبي پيدا كند، نميتواند. خيلي عجيب است.
يعني افراد متدين جامعه ما نميتوانند براي زن و دختر خود مانتوي مناسب شئون زن مسلمان پيدا كنند، ولي اگر يك مانتوي تنگ و بدننما بخواهيد، ميتوانيد برويد سر خيابان و تهيه كنيد. اين يعني عواملي در كشور ما و حتي در بازار و تجارت دارند خطدهي ميكنند. چهل سال از انقلاب گذشته است و ما هنوز در زمينه توليد چادر، يك كشور قوي و تعيينكننده نيستيم. اين واقعاً دردآور نيست؟
بعد بيائيم همه كاسه كوزهها را سر قانون الزام به حجاب بشكنيم. واقعاً قانون الزام به حجاب باعث اين همه به همريختگي در امر حجاب شده است يا فقدان همه عناصر و عواملي كه بايد وجود داشته باشند تا قانون حجاب درست كار كند؟ مثل اين است كه ماشين ما درست راه نرود و شما همه تقصيرها را بيندازيد گردن كاربراتور، در حالي كه چرخ شما درست نيست، گيربكس ماشين خراب است و همه جاي ماشين درست كار نميكند و شما همه تقصيرها را مياندازيد به گردن پمپ بنزين. گيريم كه پمپ هم درست عمل كند، چرخ اتومبيل درست راه نميرود و اهرمهاي ماشين با هم match نيستند. اين يك نامردي است كه بعضيها در حال حاضر… يكي از دلايلي كه حجاب به درستي رعايت نميشود، به خاطر لجبازي مردم با حاكميت و با دولت است.
يعني مردم يك دولت پير فشل را ميبينند كه هفت سال است نه تنها مشكلي را از مردم حل نكرده، روز به روز با بيتدبيريها، بيتوجهيها و با به تمسخر گرفتن واقعيتهاي زندگي مردم، بر مشكلات آنها افزوده است. آن وقت به يك زن بگوئيد حجابت را درست كن. به ريش آدم ميخندد و واقعاً آدم از اين تذكري كه داده خجالت ميكشد، چون ميپرسد تو اگر بلدي با منكرات برخورد كني، چرا با اين رئيسجمهورت برخورد نميكني كه هر كاري دلش ميخواهد ميكند. به خاطر وجود اين دولت و اين رئيسجمهور و برخي از دولتمرداني كه وجودشان نه تنها مفيد نيست كه مضر است، شرمنده مردممان هستيم. بعد شما در اين پازل ناهماهنگ ناموزون كاريكاتوري ميخواهيد حجاب را درست كنيد. درست نميشود، بعد همه تقصيرها را مياندازيد گردن قانون الزام حجاب. ما در كنار قانون الزام حجاب، قانون الزام به ازدواج را داريم. آيا براي اين كار تمهيدات لازم را فراهم كردهايم؟ نميخواهم بگويم تمام كساني كه مشكل حجاب دارند، مشكل دروني دارند، ولي بالاخره فشار جنسي، فشار شهوت قابل انکار نیست.
مثلاً مديريت فضاي مجازي و نقش آن در ترويج بيحجابي. آقاي نصيري چرا به اين نميپردازد كه علت افزايش بيحجابي و بدحجابي گسترش ولنگاري در مديريت فضاي مجازي است. اين فضا اصلاً صاحب ندارد. همين اينستاگرامي كه شما مثال زديد. آيا ما نميتوانيم يك شبكه تصويري و اينستاگرام ملي داشته باشيم كه هم تجارت و كسب و كار ما را رونق بدهد ـ چون خيليها دارند در فضاي اينستاگرام كسب و كار ميكنند و آدمهاي سالمي هستند، ولي در مواقع بيكاري، اينستاگرامگردي هم میکنند كه مفاسد و توقعات زيادي را در خانوادهها و جامعه ايجاد ميكند و نارضايتي مرد از زنش به خاطر گشتن در فضاي مجازي و مشاهده زنان برهنهاي كه آنها را با همسر خودش مقايسه ميكند، پیش میآید. اين تقصير فضاي مجازي است يا تقصير قانون الزام حجاب؟
ما قانون مربوط به ازدواج را رها كرديم، تنها گذاشتيم و حمايت نكرديم و عناصري را كه بايد باعث كارآمدي قانون الزام حجاب بشود، همه را از اين قانون گرفتهايم و ميگوئيم چرا مردم باحجاب نيستند. شما بايد همه اينها را جور كنيد. وقتي كه طرف شكمش گرسنه است و نيازهاي مالي شديد دارد و كسب و كارش پاسخگوي نيازهايش نيست، وقتي جوان بيكار است. وقتي در يك خانواده سه تا پسر بيكار و دو تا دختر فارغالتحصيل مجرد وجود دارند، شما وقتي به او ميگوئيد حجاب را رعايت كن، طرف ما را به شكل كاريكاتور ميبيند. بنابراين آقاي نصيري ميخواهد واقعبينانه برخورد كند، بايد براي ريشهشناسي و علتشناسي علل بيحجابي در جامعه دنبال همه عوامل برود. مسائل اجتماعي تكعاملي نيستند و برخورد تكعاملي با اين مسئله توسط آقاي نصيري واقعاً جاي تعجب دارد. ايشان يك آدم فرهيخته اهل قلم و اهل كتاب است. چطور براي چنين موضوع مهم اجتماعياي، همه تقصيرها را به گردن قانون الزام حجاب مياندازند؟
يعني اگر قانون الزام حجاب در تركيه وجود نداشته باشد، فحشا و منكرات وجود ندارد؟ مقابل مسجد به آن عظمت كاباره به آن عظمت وجود دارد. اين جامعه مطلوب ماست؟ ما به اين دليل نميتوانيم جامعهمان را معنوي كنيم كه قانون الزام حجاب را داريم يا به خاطر اين است كه مكملهايش را نداريم؟ اين مكمل، اجزاي تكميلكننده قانون الزام حجاب هستند كه پازل بزرگي است كه در صورت موجود بودن عوامل آن، در جامعه ايجاد عفاف و حجاب ميكند.
چه بسا لازم باشد كه قانون جامعي را براي عفاف و حجاب تدوين كنيم و يا قوانين كوچكتري را تصويب كنيم تا به قانون جامعي برسيم. اين قانون جامع بايد كلاً اجرا بشود تا به حجاب و عفاف برسيم. اگر هدف اين است، ازدواج بايد درست بشود، مساجد بايد لحاظ بشوند.
به نظر من اگر براي حجاب تبليغ كرده بود و نهادهاي فرهنگي ما پول و بودجه داشتند و به صدا و سيما ميدادند كه حجاب را تبليغ كند، الان وضعيت اجتماع ما اين نبود. يك وقتي ميخنديديم به اينكه پليس بخواهد ما را مجبور كند كه كمربند ايمني را ببنديم. شايد خاطرتان باشد كه اوايل قانون اجباري شدن كمربند ايمني تصويب شد، چگونه واكنش نشان ميداديم. بيست سي سال پيش اصلاً چيزي به نام كمربند ايمني اتومبيل نداشتيم و اوايل اگر كسي ميخواست كمربند ايمني را ببندد، آن را تشريفات بيخودي ميدانستيم.
آنقدر تبليغات جذاب حتي بين بچهها و تحت عنوان هميار پليس كار كرديم كه امروز كسي به خاطر اينكه پليس دارد به خاطر نبستن كمربند ايمني جريمهاش ميكند، شاخ درنميآورد. آنوقت موقعي كه به كسي ميگوئيم حجابت را رعايت كن، چون كار فرهنگي نكردهايم، نميفهمد كه چرا حجاب اينقدر لازم است و ميپرسد نقش حجاب در زندگي و معيشت من چيست؟ اگر كار فرهنگي روي حجاب انجام شود، جامعه به اين درك ميرسد كه حجاب حيات طيبه جامعه را تأمين ميكند. حجاب تضمينكننده عفاف است. همه جامعه ما عفاف را قبول دارند، اما غافلند از اينكه اگر حفاظي به نام حجاب وجود نداشته باشد، عفاف روي هواست. در جامعهاي كه چشمها به صحنههاي مهيج جنسي عادت ميكنند و جامعهاي كه هرزه بار ميآيد، بيبروبرگرد عفافش را از دست ميدهد. ما امروز جامعهاي داريم كه حتي اگر به آدم بدحجاب هم بگوئيد كه تو عفاف نداري، عصباني ميشود و ميگويد اگر حجاب ندارم، عفاف دارم، ولي متوجه نشده كه بدحجابي چگونه دارد ذره ذره عفاف را در جامعه از بين ميبرد.
آخرین نظرات