امام مهدی(عج) در غزه
به دنبال تو گشتم در میان دشت پوپک ها،
نشانی نیست از تو بین پیچک ها و میخک ها
گمانم آرزویم در پَسِ خروار آجرهاست؛
میان رد پوتینی ست در خون عروسک ها
کماکان؛ باز فردا مادری با کودکان بی جان،
سری گْم کرده دیشب در میان جیغِ موشک ها!…
صدا، دیوار، ساعت، پنجره، در سقف بی سقفی؛
زمان می ایستد ناگاه در باران پاتک ها!…
و هر شب سربداران را گلو در تیغ می برند
و می سازند با دستان خود انواع سوتک ها
زمین پْر می شود این گورهای دسته جمعی را
هنوزم مانده پستانک درون مْشت کودک ها
لباس سرخ بر تن،خیمه شب بازانه می رقصند
ورای این تریبون ها ، عروسک ها ، مترسک ها!…
به سوی لشگری از شیشه تا سنگی رها می شد
به هم می ریخت فرمول مثلث ها ، مشبک ها!…
و من این جاده را صد آستین از شرم می بارم
که می گشتم تو را هر روز در رویای پیچک ها!…
تو اینجایی و من دارم به دنبال تو می گردم؟!
نگو! داری تماشا می کنی بر این فلاش بک ها!…
بگو یک روز می آیی ؟! بگو یک روز می گیری
جلوی خنده زاییده ی منفور تلخک ها!…
کلاغان در تمام آسمان هر چند خشکاندند،
ز دست کودکان شهر ، نسل بادبادک ها!…
و صبحی خواهد آمد یک سبد خورشید خواهی چید؛
و می خوانند در آغوش زیتون ، جیرجیرک ها!…
میثم رنجبر
نظر از: صداقت...! [عضو]
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات