[1]. عبور از جامعهی جاهلی در اثرِ فتوحاتِ معنوی پیامبر
روحِ الهی و نورانیِ رسولِ رحمت، چنان تأثیرِ شگرفی در جامعهی منحطِ جاهلی ایجاد کرد که در مدّتِ بیستوسه سال، اعرابِ جاهلیِ دورمانده از وادیِ اخلاق و فضیلت و انسانیّت، مبدّل به انسانهایی شدند حقیقتخواه و علمدوست و معنویّتگرا، که در تحصیلِ ارزشهای اصیلِ اسلامی و انسانی، بر یکدیگر پیشی میگرفتند. در دورهی ننگینِ جاهلی، اینان چنان بودند که فخرشان به جنگهای قبیلگی، زنده به گور کردنِ دختران، شعرسُرایی در مدحِ بتهای سنگی و چوبی، میگساری و فساد و هرزگی و … بود، اما ارادهی الهی، از آستینِ قُدسیِ رسولِ اکرم بیرون آمد و ایشان در زمانی اندک، تحوّلی بزرگ ایجاد کرد. این تغییرِ اجتماعیِ کلان و تاریخساز، نقطهی آغازِ عهدِ تاریخیِ جدیدی بود.
[2]. وقوعِ فاجعه، تنها پس از پنجاه سال!
جامعهی بشری، همواره در یک مسیرِ یکنواخت، حرکت نمیکند و فارغ از فرازونشیبهای تعیینکننده نیست. جامعهی پساپیامبر نیز، بهطورِ قهری و جبری، در مسیری قرار نگرفته بود که خواهناخواه، به ارزشهایی که پیامبر، به ارمغان آورده بود، پایبند باقی بماند و در مسیرِ متفاوتی قرار نگیرد. آری، جامعهی پساپیامبر، از راهی که ایشان برای امّتِ خویش ترسیم کرده بود، خارج گشت و ارزشهای اولیّه و اصیل را به فراموشی سپرد، و این روندِ انحطاطی ادامه یافت تا آنجاکه واقعهی عاشورا رخ داد. میانِ آن آغازِ و این پایان، تنها حدودِ پنجاه سال فاصله وجود داشت! حال باید دید برجامعهی اسلامی در دورهی پساپیامبر، چه گذشت که تنها بعد از پنجاه سال از درگذشتِ رسولِ گرامیِ اسلام، جامعهی اسلامی به حدّی از انحراف و سقوطِ ارزشی و معنوی رسید که برای فرزندِ رسولِ خدا، امام حسین - علیه السلام - راهی جز به مذبح رفتن و نثار کردنِ خونِ خود و عزیرانش نماند؟! بر جامعهی اسلامی چه گذشت که کارِ مسلمانان به جایی رسید که در اثرِ انحراف از اسلام، کسی چون یزیدبنمعاویه که مظهرِ تمامِ رذایل و مفاسد و تباهیهای بود، بر جایگاهِ رسولِ خدا تکیه زد و بر مسلمانان، حاکم گشت؟! چه شد که تنها بعد از بیست سال از شهادتِ امیرالمومنین - علیه السلام - در همان شهری که او حکومت میکرد، سرهای مطهرِ فرزندانش را بر نیزه کردند و در هر کوی و برزن گرداندند؟! آری، کوفه همان شهری بود که چندی پیش، علی - علیه السلام- زمامِ آن را به دست داشت و احکامِ الهی را در آن اجرا میکرد و مردمانش، همچنان خاطرهی عدالتِ بیمثالِ وی را در ذهن داشتند.
[3]. قرآنِ کریم و سرّ انحطاطِ ارزشیِ جامعهی اسلامی
قرآنِ کریم، چه زیبا و لطیف، سرّ انحطاطِ ارزشیِ جامعهی اسلامی را بیان میکند، آنجاکه میفرماید:
أُولَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا (مریم: 58-59).
آنان، كسانى از پيامبران بودند كه خداوند بر ايشان، نعمت ارزانى داشت. از فرزندانِ آدم بودند و از كسانىكه همراهِ نوح [بر كِشتى] سوار كرديم، و از فرزندانِ ابراهيم و اسرائيل، و از كسانىكه [آنان را] هدايت نموديم و برگزيديم. [و] هر گاه آيات [خداى] رحمان بر ايشان خوانده مىشد، سجدهكنان و گريان، به خاك مىافتادند. آنگاه پس از آنان، جانشينانى به جاى ماندند كه نماز را تباه ساخته و از هوسها پيروى كردند، و به زودى، [سزاى] گمراهى [خود] را خواهند ديد.
به این ترتیب، قرآنِ کریم، خاستگاه و ریشهی این انحرافِ اجتماعی و عمومیِ ویرانگر را، در دو لغزش معرفی میکند: یکی دور شدن از یادِ خدا که مظهرِ آن، نماز است و نتیجهی آن فراموش کردنِ معنویّت و جدا کردنِ حسابِ معنویّت از زندگی و محاسباتِ خدایی را در زندگی، کنار گذاشتن؛ و دیگری، دنبالِ شهوتها رفتن و دنیاطلبی و مادّیّات و تمتّعِ هرچه بیشتر از دنیا را اصل دانستن و فراموش کردنِ آرمانها و ارزشهای متعالی و قُدسی.
[4]. امکانِ همیشگیِ انحرافِ جامعهی اسلامی از مسیرِ حقّ
عاشورا برای امروزِ ما، چه عبرتی دربردارد؟! چه توصیه و تجویزی میکند؟ از چه حقیقتی سخن میگوید؟ عاشورا، صحنهی عبرت است و عبرت یعنی خود و جامعۀ خود را با آن وضعیّتِ تاریخیِ تکرارشونده، مقایسه کردن و فهمِ اینکه ما اکنون در چه حال و در چه وضعیّتی هستیم؟!
اما قصّهی تاریخیِ ما از اینجا آغاز میشود که دنیای معاصر، دنیای دروغ و زور و شهوترانی و ترجیحِ ارزشهای مادّی بر ارزشهای معنوی است. قرنهاست که معنویّت در دنیا، رو به افول و انحاط و تباهی بوده است. در واقع، صاحبانِ قدرت، یک نظامِ مادّی ایجاد کردهاند که در رأسِ آن، قدرتی از همه فریبکارتر و بیاعتناتر به فضایلِ انسانی مانندِ ایالاتِ متحدهی امریکاست. در این میانهیِ پُرآشوب، نقشِ انقلابِ اسلامی، زنده کردنِ دوبارهی اسلام و ارزشهای عالی و معنویِ آن در چنین دنیایی بود. انقلابِ اسلامی آمد تا این نظامات و الگوها و معیارهای غلط را بشکند و عالَم و آدمِ دیگری پدید آورد. در اینجا، مسألۀ مهم و مرتبط با بحثِ ما این است که خط و فکرِ انقلاب، و راهی که امام خمینی - رحمه الله علیه - آن را برای ملّتِ ما ترسیم کرد، همانندِ جامعهی پساپیامبر، مصون و محفوظ از تغییر و انحطاط نیست!
پس ما بهعنوانِ جامعهی اسلامی، باید مراقب باشیم که چه آفاتی، با ریشه در مردابِ کدام ضلاتی، ممکن است جامعهی اسلامی را چنان بیمار کند که دچارِ سرنوشتی همچون جامعۀ پساپیامبر شود. روشن است بر اساس آنچه گفته شود، اگر در جامعهی اسلامی، حالتِ آرمانخواهی و ارزشگرایی از بین رود و هر کسی به فکرِ منافع و مطامعِ مادّی و دنیویِ خود باشد و بکوشد در امرِ دنیا، از دیگران عقب نیفتد. پس اگر مصالحِ خود را بر مصالحِ جامعه، ترجیح دهیم، واضح است که به این دردِ ویرانگر و تباهکننده، دچار خواهیم شد. نظامِ اسلامی، با تکیه بر ایمان و همّتهای بلند و مطرح ساختنِ آرمانها، هم بهوجود میآید و هم حفظ میشود و پیش میرود. از اینرو، اگر به اصولِ اسلام و انقلاب، بیاعتنایی کنیم و همهچیز را با محاسباتِ مادّیِ محض، طرح و فهم کنیم، بدونِ شک، جامعه به چنان وضعِ منحطی خواهد رسید.
[5]. کجایند یاریکنندگانِ انقلابیِ بصیر؟!
سخنِ آخر اینکه، باید کسانیکه نسبت به سرنوشتِ جامعهی اسلامی، دلسوزند و همچون چشمانِ بیدار و عمقنگر، آسیبها و آفتها را میبینند و فرجامِ امورِ را پیشاپیش، تشخیص میدهند، نگذارند معیارهای الهی و ارزشی در جامعه، تغییر کند و معیارهای عُرفی و مادّی، جایگزینِ آنها شوند. چنین تغییراتی، اغلبِ با صدای بلند اتّفاق نمیافتد، بلکه در روندی نامحسوس و بهتدریج، جامعه از ارزشها تهی میشود و طولی نمیکِشد که ارزشها، به ضدّ ارزشها تبدیل میشوند. اینهمه دغدغه و نگرانیِ آیتالله خامنهای - دامت برکاته - نسبت به انقلاب و انقلابیگری و ارزشهای انقلابی، بدین سبب است.
ارادهی عاشورا در کربلا، جریانی زنده و ساری شاهراهی است روشن که حیاتِ همیشگیاش، ریشه در خونِ خدا دارد. این صحنهی همیشه در منظر و این سفینهی همواره نجاتبخش، عبرتهایش در دسترس و درسهایش راهگشاست. سرِ همیشه سرافرازِ خورشیدِ عاشورا و بانگِ بیدارباشِ اهلِ بیتِ آزادهاش، خوابِ تمامِ خفتگان و خفتهنمایانِ تاریخ را مشوش ساخت که اگر داعیهی دین دارید برای حفظِ دین، باید فداکاری کرد، و در راهِ قرآن، باید از همهچیز گذشت و ماجرای دفاع از دین، از همهچیز بیشتر، نیازمند بصیرت است. صفآراییِ نورِ در محاصرهی پهنایِ بیشمارِ ظلمت، نشان داد که جبههی دشمن، با همه تواناییهای ظاهریاش، آسیبپذیر است؛ همانطور که بنیامیّه در شام و مدینه آسیب دید و در نهایت نیز، این جریان به فنای نهاییِ جبههی سفیانی منتهی شد. همین درسها کافیست تا یک ملّت را از ذلّت، به عزّت بکِشاند و جبههی کفر و استکبار را شکست دهد. وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين.
نظر از: حضرت مادر (س) [عضو]
سلام بسیار عالی
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات