روایت حشمتالله قنبری از ماجرای مذاکره امام حسین(ع) با یزید
خبرنامه دانشجویان ایران: اینکه حادثه عظیم عاشورا و مفاهیم و ماهیت آن یک سد بزرگ برابر تحریف مبانی دینی است، باعث شده جریان سازش اخیرا به دنبال تحریف مفاهیم این حادثه بزرگ باشد. بویژه در چند سال اخیر برخی اظهارنظرها درباره رفتار امام حسین(ع) در کربلا از جمله درباره نسبت قیام حسینی با موضوع «مذاکره» آن هم مذاکره مطلوب غربگرایان ایرانی، باعث رنجش خاطر مردم متدین و علمای متعهد شد. این واکنشها باعث شد این بار عوامل سطح پایین سازش دست به کار شوند. در همین راستا یکی از حامیان میانی فتنه 88 در اظهارنظری سخیف مدعی شد در جریان ماجرای توصیههای امام به عمر سعد، موضوع مذاکره با یزید نیز مطرح شده است! این البته ادعایی است که تنها توسط عمر سعد آن هم فقط در یک مورد نامه به ابن زیاد مطرح شده و در تاریخ اسلام و تاریخ شیعه به دلیل فقدان سندیت آن، جایگاهی ندارد.
؛ با این حال اما گویا این بار نیز جریان عمر سعد باز هم مطالبات سیاسی خود را در طرح این ادعا میداند. این موضوع را با دکتر «حشمتالله قنبری»، مورخ متخصص تاریخ شیعه در میان گذاشتیم. این مورخ نامآشنای کشورمان در ابتدا با بیارزش دانستن این ادعا، تمایلی برای توضیح دادن درباره آن نداشت با این حال اما در آستانه عزاداری ایام تاسوعا و عاشورای حسینی توضیحاتی درباره این ادعای جریان سازش ارائه کرد. گفتوگوی کوتاه «وطنامروز» با دکتر قنبری را میخوانید.
** آقای دکتر قنبری! اگرچه درباره ماجرای ملاقات امام حسین(ع) و عمر سعد در کربلا و نصایح امام به او، مطالب فراوانی گفته شده و روایت غالب در نسخ شیعه نیز همین ماجرای اندرزها و نصایح امام به عمر سعد است اما گویا «جریان سازش» باز هم به ساحت مقدس حادثه کربلا بیاحترامی کرده و ادعاهایی مطرح کرده است. در صورت امکان شما به صورت مختصر توضیحی درباره ملاقاتهای امام حسین(ع) و عمر سعد ارائه کنید.
ببینید! رسول خدا و ائمه حق اهل مذاکره بودند، شما در اسناد معتبر اسلامى ملاحظه مىکنید که آنها با سختترین دشمنان خود نیز مذاکره داشتند و هیچ شخصیت عاقل و حکیمى با نفس مذاکره مخالفت نمىکند. آنچه در یک مذاکره مهم است و آن را عاقلانه یا غیرعاقلانه، حکیمانه یا نابخردانه به نمایش مىگذارد، موضوع و دستاورد مذاکره است.
بدون تردید عمر بن سعد به دنبال این بود که کار وى با حضرت سیدالشهداء به جنگ و خونریزى نکشد لذا بنا به گزارش طبرى، جلد چهارم تاریخ، صفحه ٣١١ و مرحوم شیخ مفید در صفحه ٤٣٥؛ با ورود به کربلا وى نمایندهاى را به سوى امام فرستاد و فرستاده ابن سعد با «مولاى من» خطاب کردن امام حسین، از او پرسید: چرا به این سرزمین آمدهاى؟
و حضرت سیدالشهداء نیز در نهایت احترام به فرستاده پاسخ دادند: کَتَبَ اِلَىَّ اَهْلُ مِصْرِکُمْ هذا اَنْ اَقْدِمَ، فَاَمّا اِذْ کَرِهُونِی فَاَنَا اَنْصَرِفُ عَنْهُمْ؛ مردمان شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کردهاند و اگر از آمدن من ناخشنودند بازخواهم گشت!
خوارزمى در جلد اول مقتلالحسین صفحه ٢٤١ نوشته است امام پاسخ فرموند: «یا هذا بَلِّغْ صاحِبَکَ عَنِّی اِنِّی لَمْ اَرِدْ هذَا الْبَلَدَ، وَ لکِنْ کَتَبَ اِلَىَّ اَهْلُ مِصْرِکُمْ هذا اَنْ آتیهُمْ فَیبایعُونِی وَ یمْنَعُونِی وَ ینْصُرُونِی وَ لا یخْذُلُونِی فَاِنْ کَرِهُونِی اِنْصَرَفْتُ عَنْهُمْ مِنْ حَیثُ جِیتُ؛ از طرف من به امیرت بگو، من خود به این دیار نیامدهام، بلکه مردم این دیار مرا دعوت کردند تا نزدشان بیایم و با من بیعت کنند و مرا از دشمنانم بازدارند و یاری ام نمایند، پس اگر ناخشنودند از راهى که آمدهام بازمىگردم».
ابن سعد از پاسخ امام خوشحال شد و گفت: امیدوارم خداوند مرا از جنگ با حسین نجات بدهد، سپس شرح ماجرا را به عبیدالله گزارش کرد اما عبیدالله با قاطعیت به دنبال بیعت گرفتن از حضرت اباعبدالله بود لذا در پاسخ به پسر سعد نوشت: از حسین بن على بخواه تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند، بعد از بیعت ما نظر خودمان را ابلاغ خواهیم کرد.
ابن سعد با ملاحظه پاسخ عبیدالله گفت: تصور مىکنم پسر زیاد بر طبل جنگ مىکوبد و به دنبال صلح نیست، لذا براى تثبیت حسننیت خود، نامه عبیدالله را براى حضرت فرستاد
و امام در جواب فرمود: لا اُجیبُ اِبْنَ زِیادَ بِذلِکَ اَبَداً، فَهَلْ هُوَ اِلاَّ الْمَوْتَ، فَمَرْحَبَاً؛ من هرگز به این نامه ابن زیاد پاسخ نخواهم داد؛ بالاتر از مرگ سرانجامى نیست و خوشا به چنین مرگى.
بعد از این رفتوآمدها بود که امام، عمر بن سعد را احضار کردند. عمر بن سعد شخصیت کمى نبود، امام هم مىدانستند او هیچ اختیارى جز جنگ با آن حضرت ندارد، متن گفتوگوهاى امام و عمر بن سعد! هم دلالت مىکند که امام در مقام انذار، روشنگرى و اتمام حجت با ابن سعد گفتوگو کردند، ضمن اینکه کلام امام با واژه «ویلک» آغاز شد یعنی «وای بر تو». «وَیلَکَ یابْنَ سَعْد اَما تَتَّقِیالله الَّذِی اِلَیهِ مَعادُکَ؟ اَتُقاتِلُنِی وَ اَنَا ابْنُ مَنْ عَلِمْتَ؟ ذَرْ هوُلاءِ الْقَوْمَ وَ کُنْ مَعی، فَاِنَّهُ اَقْرَبُ لَکَ اِلَىالله تَعالى؛ واى بر تو اى پسر سعد! آیا از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، نمىترسى؟ آیا با من وارد جنگ مىشوى در حالى که مىدانى من زاده چه کسى هستم.
این جماعت را رها کن که اگر با ما باشى به خدا نزدیک شدهاى». معلوم است پیشانى پینه بسته، ریش بلند، اعتکاف و عبادتهاى فراوان، عمر بن سعد را به اشتباه انداخته بود. خود ابن سعد هم انگیزه امام را مىشناخت و عبارتهاى ایشان را درک مىکرد ولى بین دنیا و قیامت گرفتار شده بود، لذا پاسخ داد: خدای من یعنى خانه خرابى؟!
امام فرمود: «اَنَا اَبْنیها لَکَ؛ من بهتر از آن را براى تو مىسازم». ابن سعد در حالی که درمانده بود گفت اموالم را مصادره مىکنند. ملاحظه کنید ابن سعد به جایى رسیده بود که بین اموال و املاک خود و بیت نبوت نمیتوانست انتخاب درست داشته باشد.
امام کریمانه فرمودند: «اَنَا اُخْلِفُ عَلَیکَ خَیراً مِنْها مِنْ مالِی بِالْحِجاز» من از اموال خودم در حجاز، با بهتر از آنها براى تو جبران مىکنم». ابن سعد گفت: نگران خانوادهام هستم، سلامت آنها به مخاطره خواهد افتاد.
امام دانستند امیدى به هدایت عمر سعد نیست لذا با نگاهى تاسفآمیز و عبارتى تکاندهنده فرمود: مالَکَ، ذَبَحَکَالله عَلى فِراشِکَ عاجِلا، وَ لا غَفَرَ لَکَ یوْمَ حَشْرِکَ، چه بلایى سر تو آمده است، خدا جانت را در بستر بگیرد و آمرزش او مشمول حال تو نشود.
«فَوَاللّهِ اِنِّی لاَرْجُوا اَلاّ تَاْکُلَ مِنْ بُرِّ الْعِراقِ اِلاّ یسیراً؛ به خدا سوگند! من امید دارم که از گندم عراق، جز مقدار ناچیزى، نخورى».
ابن سعد غافلانه و منفعلانه گفت: وَ فِی الشَّعیرِ کِفایهٌ عَنِ الْبُرِّ؛ جو عراق مرا کافى است!
** این روایت همان روایت محکمی است که درباره ملاقات امام حسین(ع) با عمر سعد مطرح شده و وجود دارد اما گویا آن خط تحریف «کربلا درس مذاکره است» امسال از طریق عناصر پایینی دنبال شده است. اخیرا برخی افراد که البته بیشتر افراد سیاسی هستند تا مورخ، مدعی شدهاند امام حسین(ع) در ملاقات عمر سعد با ایشان، خواستار مذاکره با یزید شده است؛ شما چه پاسخی برای این ادعا دارید؟
غیر از این جملات، الا گزارش عمر بن سعد فاسق قاتل امام حق، هیچ گزارش و عبارت دیگرى وجود ندارد جز گزارش عقبه بن سمعان که ابومخنف در صفحه ١٨٧ وقعه الطف طبرى در جلد پنجم تاریخ خود صفحه ٤١٣، ابن اثیر در جلد چهارم الکامل صفحه ٥٤ و دیگران از آن یاد کردهاند و البته بسیار قابل تامل است.
ابن سمعان میگوید: من در طول مسیر مکه تا کربلا تا آن زمانی که حسین بن علی کشته شد، با او بودم و حتى براى یک لحظه از او جدا نشدم. هیچ کلمه و خطبهای نگفت و نخواند مگر اینکه من آنها را شنیدم. به خدا سوگند، برخلاف آنچه عدهای میگویند در هیچ مرحلهای آن حضرت درخواست حضور در شام و ملاقات و مذاکره یا بیعت با یزید را نداشت. خواسته آن حضرت این بود یا اجازه بدهند به محلى که از آنجا آمده برگردد یا بگذارند در سرزمین وسیع الهى بگردد و منتظر بماند تا ببیند کار مردم به کجا خاتمه پیدا مىکند.
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو]
کربلا نصیبتان
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات