امام(ع) با این توجیهات لطیف می فرمایند که حق مادر را نمی توان ادا کرد مگر به لطف الهی.در آیات شریفه قرآن نیز گاه به مادر به تنهایی (با الفاظ ام یا والده) و گاه به والدین اشارت رفته است.
شاید به خاطر زحمات طاقت فرسای مادر در پرورش دوران جنینی و شیردهی اولاد که منحصر به مادر است و در این فراز رساله حقوق، امام سجاد(ع) اولا با کلام خود دلایل توجیهی اهمیت حقوق مادر را ذکر می کنند، ثانیا سپاسگزاری و قدرشناسی از حق مادر را دستور می فرمایند؛ اما امام چه دلایلی را برای توجیه اهمیت حق مادر می فرمایند؟
حق مادر این است که بدانی:
۱ ـ تو را حمل کرده در حالی که هیچ کس دیگری را حمل نمی کند.
۲ ـ از میوه قلبش تو را اطعام کرده که هیچ کس چنین لطفی نمی کند.
۳ ـ تو را با تمام اعضا و اندامش حفاظت و نگهبانی کرده است.
۴ ـ باکی نداشته که تو سیر باشی ولی خود گرسنه بماند.
۵ ـ او تشنه باشد تو سیراب باشی.
۶ ـ خود برهنه باشد تو پوشانده شوی.
۷ ـ او در گرمای آفتاب باشد ولی برای تو سایه ای از محبت فراهم کند.
۸ ـ به خاطر تو بیداری کشیده است.
۹ ـ تو را از سرما و گرما نگه داشته است.
پس بدان که نمی توانی شکر او را بجاآوری مگر این که خداوند مساعدت و کمک کند.
امام(ع) با این توجیهات لطیف می فرمایند که حق مادر را نمی توان ادا کرد مگر به لطف الهی.در آیات شریفه قرآن نیز گاه به مادر به تنهایی (با الفاظ ام یا والده) و گاه به والدین اشارت رفته است.
در این آیات به شیردهی اطفال توسط زنان تا حدودی که به مشقت نیفتند دستور فرموده است (آیه ۲۳۳ بقره) و گاه به بارداری توأم با سختی و زایمان توام با آن مشقت تصریح فرموده اند (آیه ۱۵ احقاف) و گاه به وحی به زنان صالحه (آیه ۳۸ طه) توجه شده است.
و گاه به والدین و رابطه مؤمنین با والدین برای اساس قاعده احسان (آیه ۲۱۵ بقره و آیه ۱۴ لقمان) امر فرموده است، همچنین دعا برای والدین دستور داده شده است.
البته معلوم است که اطاعت والدین تا جایی است که به کفر یا شرک یا ارتکاب معصیت فرمان ندهند. کسانی که والدین خود را از دست داده اند نباید دلخور باشند که آنها نیز نزد پروردگار حیات دارند و برای آنها استغفار کنند، رد دین نمایند یا خیرات کنند. بدیهی است که فرزندان نیز در برابر والدین حقوقی دارند.
نکته اینجاست که والدین بر حسب غریزه و فطرت متوجه اولاد و نگهداری و رشد او هستند ولی توجه به والدین دچار سستی و نقصان است. در آیات شریفه به حق انفاق والدین، ارث بردن والدین در قید حیات از اولاد خود امر فرموده اند که تفصیل احکام آن در فقه و احکام فقهی آمده است و در قوانین نیز وجود دارد. مراد این است که در روزگار پیری و ناتوانی، پدر و مادری که نیازمند مراقبت، نگهداری و هزینه های ضروری هستند محتاج نباشند و عزت و حرمتشان شکسته نشود.
در قانون مدنی نیز درباره هزینه نزدیکان همین اصول حفظ شده است و لذا بر فرزند مستطیع، انفاق والدین نیازمند و ناتوان فرض است و نباید ترک شود ولی آنچه ضابطه است فراتر از احکام قانونی است و آن نیکی به والدین است.
در بخش حاضر از دو منظر به دوران پس از سقیفه و همکاری امیرالمومنین سلام الله علیه با خلفا می نگریم.
اميرمؤمـنـان(ع) بـعـد از رحـلت پـيـامـبـر(ص) بـه مـدت 24 سـال و انـدى از قـدرت بـركـنـار مـانـد. در اين مدت زمام امور جامعه اسلامى در دست جناب ابوبكر (دو سـال و سـه مـاه)، جناب عـمـر (ده سـال و شـش مـاه) و جناب عـثـمـان (نـزديـك دوازده سال) بود.
امام(ع) در طول اين مدّت، به اقتضاى مصلحت اسلام در برابر خلفا و نيز برخى از جريانات سـيـاسـى مـوضـعـگـيرى هايى داشت كه در ضمن دو بخش به تفكيك مورد اشاره قرار مى دهيم. ابتدا موضع عمومى امام يعنى همكارى وى با سه خليفه را بررسى مى كنيم.
همكارى با دولتمردان
امـيـرمـؤ مـنـان(ع) پـس از مـاجـراى غـصـب خـلافـت، مـدّت 24 سال و اندى سكوت اختيار كرد. سكوت امام در اين دوران به معنى دورى وى از جامعه و مردم نبود، بلكه در عين حال كه خلفا زمام حكومت را در دست داشتند، اميرمؤمنان(ع) به راهنمايى آنان مى پرداخت و در مشكلات يارىشان مىفرمود.
هـدف حـضـرت عـلى(ع) از ايـن كـار پـايـدارى و بقاى اسلام بود، چرا كه اگر آن حضرت به يارى جامعه اسلامى و حل مشكلات آن نمى پرداخت، چه بسا انحراف ها گسترش مى يافت و جامعه اسلامى دچار تزلزل مى گرديد.
آن حضرت در اين رابطه فرمود: «ديـدم گـروهى از مردم از آيين اسلام بازگشتند و مى خواهند آيين محمد(ص) را محو كنند. ترسيدم كـه اگـر بـه يـارى اسـلام و مسلمانان نشتابم، رخنه اى در پيكره آن به وجود آيد كه مصيبت و انـدوهش بالاتر از حكومت چندروزه اى است كه به زودى مانند سراب و يا ابر از ميان مى رود و مـن بـراى ايـن حـوادث بـرخـاسـتـم و مـسـلمـانـان را يـارى كـردم تـا ايـنكـه باطل محو گرديد و آرامش به جامعه اسلامى بازگشت.»(1)
نمونه هايى از همكارى امام(ع)
الف ـ حل مشكلات عقيدتى
در دوران خـلفـا، هـرگـاه مـشـكـل عـقـيـدتى پيش مى آمد، اميرمؤمنان(ع) به حلّ آن مى پرداخت و از تزلزل عقيده مردم جلوگيرى مى كرد. به عنوان نمونه، يكى از دانشمندان يهودی نزد جناب ابى بكر آمد و گفت: شما خليفه پيامبر هستى؟
وی جواب داد: بله.
يهودى گفت: من در تورات خوانده ام كـه جـانـشـينان پيامبران از داناترين امت هايشان هستند. اگر تو جانشين پيامبرى به من خبر ده كه خدا كجاست؟ آيا در آسمان است يا در زمين؟
جناب ابوبكر گفت: خدا در آسمان و بر روى عرش اسـت.
دانـشمند يهودى گفت: بنابراين خدا در زمين نيست!
جناب ابوبكر عصبانى شد و گفت: اينها حـرف هـاى بـى دينهاست، از اينجا دور شو وگرنه تو را مى كشم.
مرد يهودى در حالى كه از ايـن برخورد شگفت زده بود، از نزد وى بيرون رفت.
اميرمؤمنان(ع) از قضيه اطلاع پيدا كرد و هنگامى كه يهودى را ديد، به او فرمود: «خداوند متعال مكان ها را آفريد و خود مكان خاصى ندارد و بالاتر از آن است كه مكان ها بتوانند او را فـرا گـيـرنـد. او در هـمه جا هست، ولى هرگز با موجودى تماس و مجاورت ندارد، و بر همه چيز احاطه علمى دارد و چيزى از قلمرو تدبير او بيرون نيست.»
امام(ع) دليل هاى ديگرى نيز از تورات براى آن مرد يهودى آورد و وى را قانع ساخت.
يهودى، زبان به حقانيت آن حضرت گشود و با خوشحالى از خدمتش مرخص شد.(2)
همچنين پس از وفات رسول خدا(ص ) مردى يهودى نزد جناب ابوبكر آمد و گفت: مى خواهم از تو سؤال هايى كنم كه جز پيامبر يا وصى و جانشين او، ديگرى جواب آنها را نمى داند.
جناب ابوبكر گفت: آنچه به نظرت آمده بپرس.
يهودى گفت: مرا خبر بده از آنچه براى خدا نيست و از آنچه نزد وى نـيـسـت و آنـچـه را كـه خـدا نـمـى دانـد.
جناب ابـوبـكـر در جـواب مـانـد و گـفـت: ايـنـهـا سـؤال هاى كافران است. سپس تصميم گرفتند يهودى را آزار دهند.
(اِبـْنِ عَبّاس) گفت: شما با اين مرد به انصاف رفتار نمى كنيد، اگر جوابى داريد به او بدهيد وگرنه او را نزد على بن ابى طالب(ع) ببريد تا جوابش را بدهد، زيرا من از پيامبر(ص) شـنـيـدم كـه در حق على(ع) دعا مى كرد و مى فرمود: خدايا قلبش را هدايت كن و زبانش را گويا نما.
جناب ابـوبكر به همراه جمعيتى كه نزد وى بودند، يهودى را نزد اميرمؤ منان(ع) آوردند.
آن حضرت پس از شنيدن سؤال هاى او فرمودند: «امّا آنچه را خدا نمى داند، اين گفته شما يهوديان است كه (عُزَيْر)پسر خداست و خدا براى خود پـسـرى نـمـى دانـد و آنـچـه نـزد خـدا نـيـسـت، آن ظـلم اسـت و آنچه براى خدا نيست، شريك است.»(3)
پس از انجام عمل جراحی بر روی رهبر انقلاب، موجی از نگرانی و اندوه بین مردم کشورمان به وجود آمد و بالتبع، تبلور این احساسات در بین شاعران کشورمان بیشتر نمود داشت و شعرهایی توسط شاعران سروده و دست به دست شد.
این شعرها که در شبکههای اجتماعی پسیار پرمخاطب بودند، همراه با عکسهایی از ایشان منتشر شد و دلیل دیگری بود بر عشق و محبت مردم ایران و شاعران این سرزمین به رهبرشان.
در ادامه مروری داریم بر تعدادی از این شعرها که در این مدت سروده شده است.
**هزار ناز طبیبانه است بیمارت
رضا احسان پور یکی از شاعرانی بود که بلافاصله دست به قلم شد و شعری خطاب به ایشان سرود:
سلام سیدِ خوبم؛ خدا نگهدارت
هزار ناز طبیبانه است بیمارت
تمام درد و بلاها به جان من، آقا!
مباد لحظهای اصلاً دهند آزارت
گرهگشاتر از آنی که کوری گرهها
به دستهای تو افتد؛ کُند گرفتارت
عزیز ملّت ایران، ادامهی خوبان
بیا دوباره به میدان، ببند دستارت
سرت سلامت و جانت دوباره جانافزا
بیا که چشم به راه توایم و دیدارت
دختر جوان: من عاشق شوهر خالهام شدهام!
دختری حدود 20 ساله در دانشگاه به برای مشاوره به من مراجعه کرده بود و می گفت : ((من عاشق شده ام!))
گفتم : ((عاشق چه کسی؟
گفت: ((عاشق شوهر خاله ام شده ام!و این صرفا یک عشق ظاهری وقلبی نیست بلکه قضیه ازدواج در میان است! به خانمش که خاله من است گفته می خواهی از زندگی من بیرون برو می خواهی بمان من می خواهم برایت زن بگیرم! فقط به او نگفته که زن دوم دختر خواهر خودت است! ))
گفتم: ((چند سالش است لاید خیلی خوشتیپه!؟ ))
گفت: ((شاید برای دیگران نباشه چون حدود 60 سال دارد ولی برای من هست! ))
گفتم: ((حتما خیلی پولداراست؟ ))
گفت : ((نه راننده مردم است! ))
بعد نگاهی طلبکارانه من گفت:
((حاج آٍٍقا! حالا هم پیش شما نیامده ام به من بگویید اسغفرالله و از این حرفها، بلکه امده ام که به من بگویید مادرم را چیکار کنم مادری که شنیده شوهر خواهرش می خواهد دوباره زن بگیرد سکته ناقص را زده است اگر بفهمد زن دوم این اقا، دختر خودش است حتما می میرد می خواهم بدانم جان مادرم ارزش عشق من را دارد یا نه؟! ))
گفتم: ((قبول داری خیلی عجیب است دختری بیست و یکی دو ساله با مردی کم کم حدود 60 ساله می شود؟ ))
گفتم: ((راستش را بخواهید نمی دانم چی شد ولی یک چیزی را خیلی خوب می دانم مسافرت می رفتیم خیلی با شوهر خاله ام راحت بودم مثل پدرم بود والیبال بازی می کردم توپ بر سر و کله من می زد و درد دل های خصوصی، پیامهای قشنگ و عاشقانه ، حتی پدر و مادرم می دانند که من با شوهر خاله ام راحتم اما خبر از عشق ما ندارند. بعد از مدت طولانی دختر گلم دختر گلم تبدیل به همسر گلم شد! ))
من فکر می کنم موارد با یک فاصله سنی این گونه کم اتفاق می افتد اما ایا وقتی چنین مواردی امکانش هست عدم رعایت حرمت بین خانوادگی دختر خاله و پسر خاله، دختر عمو و پسرعمو و اتفاقات خطرناک در خلوت امکان پذیر نیست. اتفاقاتی که دختر خانم در درد دل مشاوره وقتی بخاطر ان حادثه ایی که فکرش را هم نمی کرد بجای اشک خون گریه می کند انگار تمام زیبایی مقدسش را از دست داده است. و وجودش را جز نا امیدی چیزی فرا نگرفته است.
براستی چرا بعضی خانواده ها باور ندارند که پسر عمو و دخترعمو، پسر خاله و دختر خاله و امثال شوهر خواهر و یا زن برادر نامحرم هستند و متاسفانه بخاطر این که طرف مقابل را در حد معصوم می دانند گرفتار وابستگی هایی می شوند که گاهی به فحشا هم کشیده می شود. در حالی طرفین اهل فحشا نبودند. براستی ایا پدر و مادر نمی دانند بخاطر عدم رعایت حرمتهای خانوادگی در جرم بچه ها سهیم هستند.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
((وای بر اولاد آخر الزمان از دست پدرانشان! سوال شد یا رسول الله: آیا از پدران مشرکِ آنان؟ فرمود: خیر، از دست پدران مومن آنها، چون واجبات دین را به فرزندانشان نمی آموزند و اگر اولاد آنها بخواهند، بیاموزند، آنان را منع می کنند. و«تنها به این قانع هستند كه فرزندانشان از مال دنیا چیزی را به دست آورند. من از آنها بیزارم وآنها هم از من بیزارند. )) - مستدرك الوسائل، ج 2، ص625
گرفته شده از سایت : hdavodi.com
آخرین نظرات