ماجراي سدّ ابواب باستثناي باب بيت حضرت علي عليه السلام، شرح:
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله پس از هجرت به مدينه منوره و تشكيل نظام اسلامي، در آغازين روزهاي حضورش در اين شهر اقدام به ساختن مسجد نمود، تا پايگاه و محل گردهمايي و عبادت مسلمانان باشد.
مهاجراني كه از مكه معظمه به مدينه منوره هجرت كرده و فاقد خانه و مسكن بودند، همين مسجد را خوابگاه خويش قرار دادند. اما پس از مدتي پيامبر صلي الله عليه و آله آنان را از خوابيدن و بيتوته كردن در مسجد به خاطر حفظ شئونات اسلامي و احترام به اماكن مقدس بازداشت و دستور داد تا براي خويش خانه هايي بسازند و از مسجد بيرون روند.
مهاجران، خانه هايي در اطراف مسجد ساختند ولي هر كدام از آنان، دري به مسجد گشودند، تا ضمن ابراز علاقه مندي به مسجد، در رفت آمد و آنان به مسجد آسان شود و براي درك نماز جماعت رسول خدا صلي الله عليه و آله توفيق بيشتري داشته باشند.از اين وضعيت، مدت چنداني نگذشته بود كه جبرئيل امين بر رسول خدا صلي الله عليه و آله فرود آمد و به آن حضرت وحي كرد كه خداوند سبحان مي خواهد مسجد پاك و نظيف بماند و رفت و آمد مسلمانان در آن، در حال پاكي و طهارت باشد، بدين جهت تمام درهايي كه به آن گشوده شده است، بايد بسته شوند، جز در خانه علي عليه السلام، كه از اين امر استثنا است.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، معاذ بن جبل را مأموريت داد كه اين خبر را به مسلمانان برساند و بگويد درهاي خود را به سوي مسجدالنبي عليه السلام ببنديد.
معاذ بن جبل پيام رسول خدا صلي الله عليه و آله را به صحابه آن حضرت، از جمله ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمن عباس و حمزه ابلاغ كرد و همگي اطاعت كردند و درهاي خود را بستند. برخي از آنان درصدد چانه زني برآمده و براي خود امتياز اندكي طلب مي كردند.
روايت شده است كه عمر بن خطاب پس از دريافت پيام رسول خدا صلي الله عليه و آله به نزد آن حضرت رفت و به وي عرض كرد: يا رسول الله! دع لي بقدر ما انظر اليك بعيني؛ اي رسول خدا صلي الله عليه و آله!
من نيز به مانند ديگران در خانه ام را مي بندم ولي از تو خواهش دارم كه به اندازه ديدن چشم مرا معاف داري تا من از آن سوراخي تو را و داخل مسجد را بنگرم. پيامبر صلي الله عليه و آله از پذيرش درخواست عمر بن خطاب امتناع نمود و فرمان داد كه كلاً بايد بسته شود.تمام درهايي كه به مسجد گشوده بودند، بسته شد. جز در خانه امام علي بن ابي طالب عليه السلام كه پيامبر وي را از بستن در خانه اش استثنا نمود.
اين امر بر برخي از صحابه كبار و ريش سفيدان همراه پيامبر صلي الله عليه و آله گران آمد و پشت سر آن حضرت گلايه و شكوه نمودند. اين خبر به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله رسيد. پيامبر صلي الله عليه و آله روزي در مسجد مدينه براي آنان خطبه خواند و در ضمن آن فرمود:
“قد بلغني ما قلتم في سد الابواب، والله ما انا فعلت ذلك، ولكن الله فعله و ان الله اوحي الي موسي عليه السلام ان يتخذ بيتاً طهراً لا يجنب فيه، الا هو و هارون وابناه، يعني لايجامع فيه غيرهم و ان الله اوحي الي ان اتخذ هذا البيت طهرا، لا ينكح فيه الاّ انا و علي و الحسن و الحسين و الله ما انا امرت بسد ابوابكم و لافتحت باب علي، بل الله امرني به"؛
آن چه درباره بسته شدن درها گفتيد، خبرش به من رسيد. به خدا سوگند من آن را انجام ندادم، بلكه اين فرمان الهي بود كه از طريق من به شما ابلاغ گرديد.
خداوند متعال به حضرت موسي عليه السلام وحي فرستاد كه خانه پاكي را براي عبادت و پرستش برگزيند و كسي در آن به جنابت نرسد مگر خود موسي عليه السلام و برادرش هارون عليه السلام و فرزندان هارون، يعني غير از آنان كسي در آن آميزش انجام ندهد.
خداي سبحان به من نيز وحي فرستاد كه اين خانه مسجدالنبي را پاكيزه نگه دارم و كسي در آن نكاح انجام ندهد به حالت جنابت وارد نشود جز من، علي، حسن و حسين كه از اين فرمان مستثنا شديم. به خدا سوگند من بسته شدن درهاي شما را و باز بودن در خانه علي را فرمان ندادم، بلكه اين خداي بزرگ بود، كه به من چنين فرماني داد.
به هر روي، تمام درها بسته شد جز در خانه پيامبر صلي الله عليه و آله و در خانه علي عليه السلام و خداوند سبحان بار ديگر فضيلت و برتري علي عليه السلام را پس از پيامبر صلي الله عليه و آله بر تمامي خلايق، از جمله بر همه اصحاب و ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله اثبات و آشكار نمود.(1)
مورخان و سيره نويسان، تاريخ دقيق اين واقعه را بيان نكردند، مگر برخي از آنان، كه آن را در نهم ذي حجه ذكر كرده و سال وقوع را متذكر نشدند.(2)
از برخي شواهد و قراين به دست مي آيد كه اين واقعه در نهم ذي حجّه سال دوّم قمري به وقوع پيوست.
پي نوشت و منابع
——————————–
1.نك: شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار عليهم السلام ابوحنيفه نعمان بن محمد تميمي، ج 2، ص 180، حديث 520؛ كشف الغمه علي بن عيسي اربلي، ج 1، ص 451.
2.وقايع الايام شيخ عباس قمي، ص 116.
خوراكي كه انسان ميخورد مثل بذري است كه در زمين ريخته ميشود، اگر حلال و پاكيزه باشد اثرش در قلب كه به منزلة سلطان بدن است ظاهر خواهد شد و قلبي مي شود سرشار از صفا و از اعضاء و جوارحش جز خير و نيكي نمي تراود. لكن اگر خوراك پليد و حرام باشد قلب را كدر و تيره خواهد نمود.
همانطور كه گفته شد بطور حتم غذا، هم روي جسم اثر دارد و هم روح انسان را تحت تأثير قرار ميدهد. اسلام نيز هر دو موضوع را مورد دقت و كنكاش قرار داده است و در موارد بسياري انسانها را امر مي كند تا غذاي طيب و حلال ميل كنند. نمونه خداوند فرموده است: «اي مردم! از آنچه در زمين حلال و پاكيزه است، بخوريد و پيرو برنامه هاي شيطان نشويد كه البته او با شما آشكارا دشمني دارد».(1)
همچنين از خوردن مال حرام انسان را برحذر ميدارد. آنجا كه مي فرمايد: «آنان كه ربا مي خورند بر نخيزند مگر مانند آن كه به وسوسه و فريب شيطان، ديوانه و بي عقل شده و اينان به اين علت در مال حرام غوطه ورند كه مي گويند فرقي ميان معامله و ربا نيست، و حال آن كه خداوند تجارت و داد و ستد را حلال و ربا را حرام كرده است. هر كس پس از آن كه پند و اندرز كتاب خدا به او برسد و از اين عمل حرام دست بردارد، خدا از گذشته او درگذرد و عاقبت كارش با خدا است و كساني كه از اين عمل زشت دست نكشند اهل جهنم اند و در آنجا هميشگي و جاويد خواهد ماند».(2)
آثار معنوي مال حلال
الف) رشد معنوي انسانها
قرآن مجيد در سوره قصص داستان كودكي موسي ـ عليه السلام ـ را بيان مي كند و مي فرمايد: «ما از قبل شير همه زنان شيرده را بر او حرام كرده بوديم، خواهرش گفت: آيا مي خواهيد شما را به خانداني راهنمايي كنم كه سرپرست اين كودك باشند؟ خانواده اي كه خيرخواه اين كودكند».(3)
اين آيه كريمه گر چه به ظاهر مي خواهد بفرمايد ما شير زنان شيرده را بر موسي ـ عليه السلام ـ حرام كرديم تا از اين طريق او را به مادرش برگردانيم. ولي پيام باطني ديگري هم دارد كه جناب موسي ـ عليه السلام ـ اگر بايست در آينده صاحب يد بيضا گردد و بساط فرعون و فراعنه را برچيند، و با خداي خود در كوه طور سخن بگويد، لازم است از سينة پاكي شير خورده باشد و از همان ابتدا لقمه حلال در دهانش گذاشته شود.
ب) ايجاد نورانيت در قلب
لقمه حلال در درون انسان نورانيت ايجاد مي كند و در اثر نورانيت قلب خود به دنبال كارهاي خير مي رود كه همين باعث سعادت و خوشبختي او در دنيا و آخرت مي گردد.
در اين خصوص پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمودند: «هر كس از دسترنج خود و مال حلال بخورد خداوند درهاي بهشت را به رويش مي گشايد كه از هر دري بخواهد وارد شود و در شمار پيامبران خواهد بود و اجر و مزد ايشان را خواهد گرفت4».
ج) استغفار ملائكه
كساني كه مال حلال مي خورند مشمول استغفار ملائكه آسماني مي شوند پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمودند: «كسي كه طعام حلالي بخورد ملكي بالاي سرش مي ايستد و برايش استغفار مي كند تا از خوردن طعام فارغ شود5».
در ادامه آثار لقمه حرام آمده است
سالهای پیش یک روز به همراه بچه کوچکم از خانه بیرون آمدیم. چون این بچه مدتی بود بیرون نیامده بود، انگار همه چیز برایش تازگی داشت و مشغول تماشای اطراف بود و در همین حال دست خودش را در هوا چرخاند تا دست مرا بگیرد.
چون همه چیز برایش تازگی داشت، نمیخواست چشم از آنها بردارد. ولی دستش را هم مدام به دنبال دست من میچرخاند تا طبق معمول دست مرا بگیرد. کمی دستم را عقب کشیدم تا ببینم چکار میکند. بعد از مدتی، با کمی نگرانی برگشت نگاه کرد و جای دستم را پیدا کرد و دستش را به دستم رساند و باز مشغول تماشا شد. در آن لحظه خیلی از خدا خجالت کشیدم.
گفتم من که وابستگی و احتیاجاتم به خدا از این بچه خیلی بیشتر است، ای کاش من هم هر روز صبح که از خانه بیرون میآمدم دستم را میگرداندم تا دستم را به خدا بدهم، بعد مشغول تماشا بشوم.
برگزیده از کتاب «نگاهی به رابطه عبد و مولا» از حجت الاسلام علیرضا پناهیان
«من از ارزشهای انسانی صحبت میکردم و تو جوانها را دعوت به جنگی میکردی که هیچ مفهومی نداشت» این خلاصه و چکیدهی پاسخ عباس کیارستمی، استاد سینمای شبهروشنفکران وطنی، است به انتقادات ابراهیم حاتمیکیا.
وحید یامینپور نوشته است:
پاسخ مرحوم نادر ابراهیمی به عباس کیارستمی: ترسوها هم حق وراجی کردن دارند به شرط آنکه نخواهند سر تاریخ و سرزمین شان شیره بمالند…
“عصری رسید که اسلحه به دست شهیدان چسبید؛ عصری که اسلحه جزو تن شد و یکی از اعضای اصلی بدن شد؛ عصری که تحمیل چیزی – هرقدر هم ناچیز – دیگر به هیچ قیمت به اسلحه داران ممکن نبود. من و تو در آن عصر غریب کجا بودیم برادر؟ کجا بودیم؟
…عصری که شیردلان ماندند و بزدلان گریختند و شیردلان دیگر آنقدر گرسنه نبودند که سر در پی بزهای بیمار بگذارند…
…اما راستش گاهی فکر می کنم که ما هم نباید خیلی خجل باشیم. آخر ترسوها هم حقّ حیات دارند؛ حق نفس کشیدن و ورّاجی کردن و خوردن و خوابیدن – فقط به شرط آنکه شهامت آنرا داشته باشند که به ترس بی حصر خویش زیرلب اقرار کنند و به شرط آنکه نخواهند که سرخودشان ، خویشانشان ، پدران و مادران راحت طلب ثروت
امروز اگر می نویسیم ، می خوانیم ، سقفی بر سر داریم ، عشق داریم ، کودکان مان را به مدرسه می فرستیم ، کار می کنیم ، انتقاد می کنیم ،می گوییم ، می خندیم، می خوریم ، می آشامیم و نفس می کشیم ، تک تک مان مدیون همه آنانی هستیم که در “روزگار بازشناسی مرد از نامرد” ، لباس عافیت از تن کندند و لباس رزم پوشیدند، خیلی های شان بازگشتند ، خیلی هایشان بخشی از وجودشان را در میدان جنگ گذاشتند و به خانه آمدند و خیلی ها هم به شهادت رسیدند.
در کنار این وامداری عمومی نسبت به مردان دفاع مقدس ، آنان که بر صندلی های مهم مدیریتی تکیه زده اند، به طور خاص مدیون شهیدان هستند.
تعداد پست های مهم کشور و استانی را تا 3000 عنوان کرده اند و اگر تعداد شهدا را بر این آن تقسیم کنیم در خواهیم یافت که برای هر صندلی مسؤولان به طور متوسط به تعداد شهدای کربلا ، شهید وجود دارد. به عبارتی برای هر صندلی که مسؤولان ارشد کشوری و استانی بر آن تکیه زده اند، یک کربلا به پا شده است و چه بد مردمانی هستند اگر بر آن کرسی ها تکیه بزنند و یادشان برود که پایه های میزها و صندلی هایشان سرخ رنگ است و برای همان صندلی که رویش نشسته اند ، 72 نفر به خونشان غلتیده اند و اکنون در زیر خاک اند.
آخرین نظرات