اگه عمرو بیاد من نمیام.ناپلئون این را گفت و دستش را بین دکمه سوم و چهارم جلیقهاش فروبرد. نیکسون سرش را از توی گوشیاش بلندکرد و فریادزد: اوهوی! عمرو به تو چیکار داره کچل؟ ناپلئون با فریاد جواب داد: اوهوی تو گوشیات. من با دزیره قراردارم. هنوز از اون دفعه ناراحته. باز ببینه عمرو اومده، باهام واقعی کات میکنه. فردا رفت با اون موشهی هرزه دیت کرد، تو جواب میدی؟
الیزابت با زور، دست آتیلا را از دور کمرش بازکرد و گفت: اییییییش… آخه آدم با دزیره توی تجمع اعتراضی قرار میذاره؟ ناپلئون سرش را پایین انداخت و همانطور که خاکها را با نوک پوتیناش جابهجا میکرد جواب داد: پلازانکه کویین! همه که مثل تو کاخ هزار اتاق ندارن! رضاشصتتیر باصدای گرفته وسط حرفشان پرید: راست میگه پدرسگ! کاخ ما هم که اینقدر سوراخ سُمبه داشت، بازم محمدرضا رو با اون ارنست پرون [بوق] از سوراخهای شهرنو پیدا میکردن و برمی گردوندن. فرح دماغش را بالاکشید و سعی کرد لرزش دهانش را به دستش منتقل کند و همزمان پریدگی پلکش را با بازوبسته کردن کنترل کند، اما درنهایت نتوانست چیزی بگوید. صدام با لگدی محکم، کیف ریگان را به چراغ ماشین چرچیل کوبید و رو به ناپلئون پرسید: فی الحال ماذا دشمنی بین انت و عمروعاص؟
فرح عُق زد. مسعود گفت بابا چه عیبی داره. من تمام خواهران مجاهد رو… تاچر پشتِ دستش را به مسعود نشان داد و ادامه داد: این عمروعاص یه بار تو جنگ صفین لُخت شده، دیگه ول نمیکنه، از اونموقع تا تققی به توقی میخوره، لُخت میشه. دزیره هم زیادی حساسه. همین مصی رو چندبار وسط خیابون… عمروعاص تماسش را قطع کرد و رو به ناپلئون گفت: هان! چطور اونوقت که پشتِ من قایم میشدی و قفسههای فروشگاه رو خالی میکردی سگ فحش نبود، حالا من #بی_ناموسم و بی_غیرتم، تو #زن_ زندگی_ آزادی؟ ناپلئون با غیظ تُـف گندهای توی دستش انداخت و مالید به دو شوید موهای کفِ سرش. عمروعاص ادامه داد: بچه ها راه بیافتین. دارو اثرکرد و تموم.
یکی داد زد: تفنگت را زمین بگذار! عمروعاص دستش رفت که شلوارش را پایین بکشد اما دید که طرف خودی است، گفت: ترسیدم خاکبرسر! اینجا نه، بذار برسیم خیابون حجاب بعد عَـر بزن. عبدالوهاب درِگوشی از عمروعاص پرسید: پس معاویه کو؟ عمروعاص جواب داد: اوناهاش. تو اون شاسی بلنده شیشه دودی. ناپلئون: تُف…
منبع: باشگاه طنز انقلاب اسلامی
موضوع: "طنز"
تقدیر یونیسف از بن سلمان؛ ای منتت توی سرم
قدر زِر، زِر زَن شناسد قدر گاوان گاو دوش!
شیرده عزیزم
حال که میخواهیم به موجب این تقدیرنامه از اقداماتتان در حق کودکان یمنی تقدیر کنیم، واژه کمآوردهایم و نمیدانیم واژهها را باید از کجایمان درآوریم که جیب ما سوراخ و دستهایمان کوتاه.
تقدیر تنها توراست آن زمان که به کودکان یمن آموختی که چشم ورم کرده را چطور میتوان با دو انگشت گشود و از آن پس هیچ کودک یمنی به دلیل ورم چشم از دیدن و چشم گشودن محروم نشد!
تقدیر توراست آن زمان که به کودکان یمن آموختی که جنازه خواهر کوچکشان را باید چطور به خانه بکشند که خانواده مهم است. خیلی مهم است و این مهم در سند ۲۰۳۰ به خوبی مورد تایید قرار گرفته.
تقدیر توراست آن زمان که کارخانه شیرخشک یمن را ترکاندی تا کودکان یمن از عنفوان کودکی یاد بگیرند باید روی پای خود ایستاد!
از این پس همه نهادهای بینالمللی هزینه تو خواهد بود بن! میخواهیم به موجب سندی توسعه، متد تربیت کودکت را در تمام کشورهای جهان حتی اروپا و آمریکا الزامی کنیم. البته فعلا در همان کشورهای خاورمیانه به صورت پایلوت اجرا باید کرد که نقاط ضعف و قوتش را آنالیزی باید.
اصلا از این به بعد امضای تو تضمین است! برو هر کجا را که خواستی بِمضا تا ما همه تحریمهایش را یک جا و بالمره لغو کنیم و نه تعلیق.
حتی میگوییم ای اف سی آل کثیر را بیاندازد در تنور و تمام پنالتیهای پرسپولیس هم اوت محسوب شود و داور بازی هم به دلیل کم کاری به کار در معدنهای نیجریه تبعید شود.
دیگر چه توان کرد که تو بزرگی و در آیینهی کوچک جا نمیشوی اصلا
مدیر اجرایی صندوق کودکان سازمان ملل متحد
امین شفیعی
یونیسف
منبع: باشگاه طنز انقلاب اسلامی
محمدرضا شهبازی
کی جرئت کرده به این سگ بگه چخه؟!
یکی از اتفاقات تاریخی روز سیزده آبان که کمتر به آن پرداخته میشود، تبعید امام خمینی به ترکیه به دلیل اعتراض به لایحهی کاپیتولاسیون است. به مناسبت سیزده آبان طنزی که مرتبط با همین لایحه است را بخوانید!
قاضی: دادگاه رسمی است… متهم قیام کند… منشی اتهامات متهم را بخواند.
منشی: علی رمضانخوانی، فرزند قربان. سن ۵۳ سال. شاغل در کوره آجرپزی، متهم است که در شامگاه ۲۳ مرداد با رفتاری خصمانه به ژیلو –سگ سرهنگ جان مستارنو- گفته است چخه! دایره حقوقی سفارت ایالات متحده در ایران با ارئه دادخواستی ۳۴۲ صفحه ای که نظرات پزشکی قانونی و دامپزشکی نیز به آن پیوست شده است، چخه گفتن متهم را موجب ایجاد رفتارهای هیستریک در ژیلو دانسته است. همچنین متهم با تکان دادن شدید پای خود موجب لق شدن دو دندان از دندانهای ژیلو شده است. این دو دندان در عکس رادیولوژی مشخص شده و در پرونده موجود است. به همین دلیل شاکی خواهان اشد مجازات برای متهم شده است.
قاضی: متهم! آیا این اتهام را قبول دارید؟
متهم: چی؟
قاضی: اتهامتان را قبول دارید؟
متهم: کدوم رو؟
قاضی: اینکه به ژیلو گفتید چخه؟
متهم: آره… گفتم…
قاضی: چه دفاعی از خود دارید؟
متهم: دفاع از چی؟
قاضی: دیوانه ای مردک؟
وکیل شاکی: اعتراض دارم! متهم با انجام چنین رفتارهایی قصد دارد تا خود را روانی جلوه دهد تا از مجازات فرار کند!
متهم: روانی باباته مردتیکه اجنبی…
قاضی: اعتراض وارده! متهم مراقب رفتار خود باشه… اگر دفاعی درباره چخه گفتن به اون سگ داری بگو…
متهم: والا ما نسل اندر نسل به سگ جماعت گفتیم چخه! کسی هم نیومد بگه چرا میگی چخه…
قاضی: گذشته ها گذشته… الان قضیه فرق کرده.
متهم: چه فرقی؟ سگها آدم شدن؟
قاضی: نخیر… کاپیتلاسیون تصویب شده… اصلا بگو ببینم چرا بهش گفتی چخه؟
متهم: خب سگه… گاز میگیره… چی کار میکردم؟ میذاشتم گاز بگیره گوشتم رو بخوره؟!
قاضی: از کجا مطمئنی که میخواست گاز بگیره؟
متهم: میخواست گاز بگیره چیه بابا… گاز گرفته بود… پام توی دهنش بود!
قاضی: خب شاید اگر صبر میکردی ول میکرد! الان خوب شد که افسردگی گرفته و دندوناش هم لق شده؟!
متهم: عجب گیری کردیم ها… سگ اون آقا پای من رو جر داده شما من رو دارید محاکمه میکنید؟ چرا یقه سگه رو نمی گیرید؟
وکیل شاکی: اعتراض دارم. اقامه دعوی علیه سگ شاکی در صلاحیت نظام قضایی ایران و این دادگاه نیست!
قاضی: اعتراض متاسفانه وارده!
وکیل شاکی: من از قاضی دادگاه میخوام که اجازه نده متهم مسیر دادگاه رو با فرافکنی منحرف کنه…
قاضی: بله… متهم! شما فقط از خودتون دفاع کنید!
متهم: آخه چه دفاعی بکنم… یه سگ پام رو گاز گرفته بوده، گفتم چخه و پام رو کشیدم بیرون… چی کار باید میکردم؟
قاضی: چرا به صاحب سگ که در آن مکان حاضر بوده اطلاع ندادید که سگش پای شما رو گاز گرفته؟
متهم: اطلاع ندادم؟ جیغ زدم… داد زدم… هی مستر مستر میکردم…
قاضی: واکنش ایشان چه بود؟
متهم: هیچی… چرخیده بود و میخندید… اگر دستم بهش برسه!
وکیل شاکی: اعتراض دارم! متهم در کمال وقاحت موکل من رو داره تهدید میکنه. چنین کاری بر اساس مصوبات مجلس خود شما جرم بزرگی محسوب میشه!
قاضی: اعتراض وارده…
وکیل شاکی: من از دادگاه میخوام که سریعتر به جنایت این مرد ایرانی در قبال این سگ آمریکایی رسیدگی کنه و نذاره اون با انحراف مسیر دادگاه به روابط فی مابین دولتین ایران و آمریکا آسیب بزنه.
قاضی: بله… حتما… متهم اگر آخرین دفاعی داره انجام بده…
متهم: نمیدونم چی بگم والا…
قاضی: با توجه به ادله کافی، اظهارات شاهدان عینی، نظرات کارشناسی پزشکی قانونی و دامپزشکی و اعتراقات صریح متهم، دادگاه متهم علی رمضانخوانی را مجرم دانسته و او را به ۵ سال زندان و ۱۰ سال تبعید محکوم میکند. شایان ذکر است که اگر در دوران تبعید یک سگ آمریکایی از متهم شکایت کند، باقی مانده دوران تبعید به زندان تبدیل خواهد شد. حکم قطعی و از هم اکنون لازم الاجراست!
(این متن در دومین شماره مجله راه راه، ویژه نامه خاندان پهلوی، در اسفند ۹۵ منتشر شده است)
منبع: باشگاه طنز انقلاب
محمدرضا شهبازی
کی جرئت کرده به این سگ بگه چخه؟!
یکی از اتفاقات تاریخی روز سیزده آبان که کمتر به آن پرداخته میشود، تبعید امام خمینی به ترکیه به دلیل اعتراض به لایحهی کاپیتولاسیون است. به مناسبت سیزده آبان طنزی که مرتبط با همین لایحه است را بخوانید!
قاضی: دادگاه رسمی است… متهم قیام کند… منشی اتهامات متهم را بخواند.
منشی: علی رمضانخوانی، فرزند قربان. سن ۵۳ سال. شاغل در کوره آجرپزی، متهم است که در شامگاه ۲۳ مرداد با رفتاری خصمانه به ژیلو –سگ سرهنگ جان مستارنو- گفته است چخه! دایره حقوقی سفارت ایالات متحده در ایران با ارئه دادخواستی ۳۴۲ صفحه ای که نظرات پزشکی قانونی و دامپزشکی نیز به آن پیوست شده است، چخه گفتن متهم را موجب ایجاد رفتارهای هیستریک در ژیلو دانسته است. همچنین متهم با تکان دادن شدید پای خود موجب لق شدن دو دندان از دندانهای ژیلو شده است. این دو دندان در عکس رادیولوژی مشخص شده و در پرونده موجود است. به همین دلیل شاکی خواهان اشد مجازات برای متهم شده است.
قاضی: متهم! آیا این اتهام را قبول دارید؟
متهم: چی؟
قاضی: اتهامتان را قبول دارید؟
متهم: کدوم رو؟
قاضی: اینکه به ژیلو گفتید چخه؟
متهم: آره… گفتم…
قاضی: چه دفاعی از خود دارید؟
متهم: دفاع از چی؟
قاضی: دیوانه ای مردک؟
وکیل شاکی: اعتراض دارم! متهم با انجام چنین رفتارهایی قصد دارد تا خود را روانی جلوه دهد تا از مجازات فرار کند!
متهم: روانی باباته مردتیکه اجنبی…
قاضی: اعتراض وارده! متهم مراقب رفتار خود باشه… اگر دفاعی درباره چخه گفتن به اون سگ داری بگو…
متهم: والا ما نسل اندر نسل به سگ جماعت گفتیم چخه! کسی هم نیومد بگه چرا میگی چخه…
قاضی: گذشته ها گذشته… الان قضیه فرق کرده.
متهم: چه فرقی؟ سگها آدم شدن؟
قاضی: نخیر… کاپیتلاسیون تصویب شده… اصلا بگو ببینم چرا بهش گفتی چخه؟
متهم: خب سگه… گاز میگیره… چی کار میکردم؟ میذاشتم گاز بگیره گوشتم رو بخوره؟!
قاضی: از کجا مطمئنی که میخواست گاز بگیره؟
متهم: میخواست گاز بگیره چیه بابا… گاز گرفته بود… پام توی دهنش بود!
قاضی: خب شاید اگر صبر میکردی ول میکرد! الان خوب شد که افسردگی گرفته و دندوناش هم لق شده؟!
متهم: عجب گیری کردیم ها… سگ اون آقا پای من رو جر داده شما من رو دارید محاکمه میکنید؟ چرا یقه سگه رو نمی گیرید؟
وکیل شاکی: اعتراض دارم. اقامه دعوی علیه سگ شاکی در صلاحیت نظام قضایی ایران و این دادگاه نیست!
قاضی: اعتراض متاسفانه وارده!
وکیل شاکی: من از قاضی دادگاه میخوام که اجازه نده متهم مسیر دادگاه رو با فرافکنی منحرف کنه…
قاضی: بله… متهم! شما فقط از خودتون دفاع کنید!
متهم: آخه چه دفاعی بکنم… یه سگ پام رو گاز گرفته بوده، گفتم چخه و پام رو کشیدم بیرون… چی کار باید میکردم؟
قاضی: چرا به صاحب سگ که در آن مکان حاضر بوده اطلاع ندادید که سگش پای شما رو گاز گرفته؟
متهم: اطلاع ندادم؟ جیغ زدم… داد زدم… هی مستر مستر میکردم…
قاضی: واکنش ایشان چه بود؟
متهم: هیچی… چرخیده بود و میخندید… اگر دستم بهش برسه!
وکیل شاکی: اعتراض دارم! متهم در کمال وقاحت موکل من رو داره تهدید میکنه. چنین کاری بر اساس مصوبات مجلس خود شما جرم بزرگی محسوب میشه!
قاضی: اعتراض وارده…
وکیل شاکی: من از دادگاه میخوام که سریعتر به جنایت این مرد ایرانی در قبال این سگ آمریکایی رسیدگی کنه و نذاره اون با انحراف مسیر دادگاه به روابط فی مابین دولتین ایران و آمریکا آسیب بزنه.
قاضی: بله… حتما… متهم اگر آخرین دفاعی داره انجام بده…
متهم: نمیدونم چی بگم والا…
قاضی: با توجه به ادله کافی، اظهارات شاهدان عینی، نظرات کارشناسی پزشکی قانونی و دامپزشکی و اعتراقات صریح متهم، دادگاه متهم علی رمضانخوانی را مجرم دانسته و او را به ۵ سال زندان و ۱۰ سال تبعید محکوم میکند. شایان ذکر است که اگر در دوران تبعید یک سگ آمریکایی از متهم شکایت کند، باقی مانده دوران تبعید به زندان تبدیل خواهد شد. حکم قطعی و از هم اکنون لازم الاجراست!
(این متن در دومین شماره مجله راه راه، ویژه نامه خاندان پهلوی، در اسفند ۹۵ منتشر شده است)
منبع: باشگاه طنز انقلاب
محمد شهبازی
«هر انساني محق به آزادي عقيده و بيان است. اين حق شامل آزادي داشتن باور و عقيده بدون مداخله، حق جستجو، دريافت و انتشار اطلاعات و افکار از طريق هر رسانه اي بدون ملاحظات مرزي است»
انسان: پستانداري است که دو پا، دو دست، يک کله و مخلفاتي ديگر دارد و در شهركهاي صهيونيستنشين، فلسطين اشغالي زندگي ميکند. يا در آمريکاست و ثروت کلاني دارد و آن را بدون هيچ چشمداشتي در راستاي نيل رژيم صهيونيستي به اهداف خود هزينه ميکند. يا در اروپاست و در انجمنهاي ضد اسلامي عضويت دارد. يا مسلمان است و مسلماناني که با رژيم صهيونيستي مخالفت ميکنند را ميکشد.
محق: صفتي از ريشه حمق که در تسلسل واژهاي جاي ح و ميم آن عوض شده و هم خانواده حماقت، تحميق، احمق و… ميباشد و هر گونه شباهت ظاهري و باطني به کلماتي نظير حق، حقيقت، حقوق و… اتفاقي بوده و مد نظر اين ماده نميباشد. لذا منظور از انسان محق انساني احمق است که به خوبي تحميق شده و اين بيانيه را پذيرفته است.
آزادي: هرگونه غلطي است که انسان انجام دهد! و تعريف انسان در بخش اول آمده است. در مورد غلطهاي ساير موجودات تا جايي که در تعارض با غلطهاي انسان، که تعريف آن در بخش اول آمد، نباشد صدق ميکند!
عقيده: هم خانواده عقده است و به معني کليه مشکلاتي است که در کودکي براي انسان، که تعريف آن در بند اول آمد، پيش آمده و ميخواهد سر ديگران خالي کند.
بيان: کليه کلماتي که از گلوي انسان، که تعريف آن در بند اول آمده، خارج ميشود. چه مفهومي داشته باشد چه نداشته باشد.
حق: همان محق است که ميم آن را مثل ميم مشکلات زديم تا بلکه شکلات شود! هار هار هار!
باور: با چيزي ور رفتن، با چيزي بازي کردن. يعني آنقدر با اين ماده و مصاديقش ور برويد تا در خور شأن انسان، که تعريفش در بند يک آمد، شود.
مداخله: فضولي در کار انسان است. ديگه نگم برات که تعريفش در بند اول آمده.
جستجو، دريافت و انتشار اطلاعات: دردسرتان ندهم! برويد هر چيزي که براي انسان(بگم برات؟!) خوب است را يافته و به اشتراک بگذاريد.
افکار: يا همان آفکار يا ساعت آف شدن کار يا پايان کار مغز است که در اين ساعت بهتر ميتوان از رفتار وحشيانه انسان(بگم؟) تمجيد کرد.
رسانه: هر وسيلهاي که بتواند صداي مظلومنمايي انسان را به گوش ساير موجودات رسانده و آنها را تبديل به انسان کند. براي تاکيد عرض کنم که تعريف انسان اول در ماده اول و تعريف انسان دوم نيز در ماده اول آمده!
مرز: فاصله بين دو رود نیل و فرات که ارواح عمه انسان دلش ميخواهد کشورش را آن جا بنا کند.
نتيجه تحليلي: فيسبوک و واتسآپ و بقيه موظفاند حساب تمام کاربراني را که بر عليه اسرائيل فعاليت ميکنند، ببندند. پولش را هم پيشپيشكي گرفتهاند.
شرحي بر ماده 19 اعلاميه حقوق بشر سازمان ملل متحد:
«هر انساني محق به آزادي عقيده و بيان است. اين حق شامل آزادي داشتن باور و عقيده بدون مداخله، حق جستجو، دريافت و انتشار اطلاعات و افکار از طريق هر رسانه اي بدون ملاحظات مرزي است»
امين شفيعي
واکنش طنزآمیز به ماجرای استخرهاشمی
فکر کردیم آقای رجایی میخواهند افشا کنند که آقای هاشمی در حین اردوی جهادی در حالی که داشته استامبولی ملات را حمل میکرده و برای مستضعفان خانه میساخته فوت کرده! بعد دیدیم نخیر! حرف آقای رجایی این نیست. بلکه ایشان حرفشان این است که درست است آقای هاشمی در استخر فوت شده اما «این استخر کوچک در گوشه ای از کاخ سعدآباد که هاشمی هفته ای دو بار به آن مراجعه داشته اساسا در زمان طاغوت وجود خارجی نداشته چه برسد به اینکه استخر اختصاصی فرح باشد».
من هر جور فکر میکنم میبینم بعضیها نمیتوانند انقدر ساده باشند و حتما دارند ادا درمی آورند. و حتما شبها هم که میروند خانه به ریش ما میخندند که امروز هم سرکارشان گذاشتیم. البته به نظر میرسد اینبار مرحوم مغفور استخر مکان جناب هاشمی را سر کار گذاشته اند. آقای غلامعلی رجایی یکی از این افراد است که از دور لااقل انقدر ساده و… به نظر نمیرسد. ایشان در مطلبی به ماجرای استخر فرح پرداخته و ابعاد جدیدی درباره فوت آن مرحوم را برملا کرده اند.
(عبارات داخل گیومه عینا از ایشان است) ایشان گفته اند: «نکته ای که برای اولین بار من برای رسوایی دروغگویان امروز با انتشار این عکس افشا میکنم»
بنده این را که خواندم با خودم گفتم ای دل غافل، دیدی؟ دیدی هرچه درباره مرگ آقای هاشمی در استخر فرح میگفتند دروغ بود؟ بعد فکر کردیم آقای رجایی میخواهند افشا کنند که آقای هاشمی در حین اردوی جهادی در حالی که داشته استامبولی ملات را حمل میکرده و برای مستضعفان خانه میساخته فوت کرده! بعد دیدیم نخیر! حرف آقای رجایی این نیست. بلکه ایشان حرفشان این است که درست است آقای هاشمی در استخر فوت شده اما «این استخر کوچک در گوشه ای از کاخ سعدآباد که هاشمی هفته ای دو بار به آن مراجعه داشته اساسا در زمان طاغوت وجود خارجی نداشته چه برسد به اینکه استخر اختصاصی فرح باشد».
بعد ایشان به ماجرای ساخت استخر یاد شده میپردازند: «آقای هاشمی از استخری که در ریاست جمهوری درست کرده بود استفاده میکرد».
راستش ما آدمهای ساده و عوام که تحت تاثیر شستشوی مغزی هستیم تا حالا فکر میکردیم نهاد ریاست جمهوری یک جایی است که در آن رییس جمهورها کار میکنند و به امورات مملکت میرسند، اما حالا به مدد آقای هاشمی که حتی مرگش هم باعث بالا رفتن اطلاعات مردم است فهمیدیم که نهاد ریاست جمهوری جایی است که در آن رییس جمهورها برای خودشان استخر میسازند و از آن استفاده میکنند. بعد یکجور هم میگویند استفاده میکرد که انگار کاری که ایشان با استخر میکرده با کاری که مردم عادی میکنند متفاوت است! بگذریم.
آقای رجایی در ادامه گفته اند: «بعد از اینکه احمدی نژاد رییس جمهور شد عملا دسترسی آقای هاشمی به آنجا مشکل شد و ما این محوطه کوچک را برای ایشان در سعدآباد آماده کردیم»
واقعا احمدی نژاد خیلی بد است. دسترسی آقای هاشمی به استخر ریاست جمهوری را محدود کرد نامرد. فکر کنم میخواسته همه آب استخر را بریزد پای درختهایش! یکی هم نبود بهش بگوید باباجان استخر خودش بود, خودش ساخته بود, خودش نفس گرفته بود و هی رفته بود زیر آب و دانه دانه آن کاشی کوچولوها را چسبانده بود کف استخر, بعد شما که حالا اتفاقی ساختمان ریاست جمهوری ات افتاده زرتی اطراف استخر ایشان, دسترسی او به استخرش را محدود میکنی؟
حالا چهارتا سوال مسخره هم اینجا ایجاد میشود که بالاخره اگر استخر شخصی آقای هاشمی بود چرا در نهاد ریاست جمهوری ساختند و اگر استخر ریاست جمهوری بود چرا آقای هاشمی بعد از ریاست جمهوری هم میرفتند آنجا آب بازی؟ واقعا که سوالهایم مسخره است؟ خب معلوم است دیگر! چون آقای هاشمی و ریاست جمهوری این حرفها را با هم ندارند که. بگذریم!
آقای رجایی در ادامه گفته اند: «و ما این محوطه کوچک را برای ایشان در سعدآباد آماده کردیم».
خدا خیر دهد آقای هاشمی را که دست به استخرشان خوب بود و هی برای خودشان استخر میساختند.فقط هم در مناطق محروم و بد آب و هوا و بدون امکانات میساختند, مثل کاخ سعدآباد که انقدر جای بیخودی است که سگ را با پنجه بوکس بزنی نمیرود آنجا. الان شما برو در محرومترین منطقه کشور بگو بیایید بروید استخر در کاخ سعد آباد, امکان ندارد کسی بیاید. بگو سرویس رایگان هم داریم, عمرا بیایند. بگو یک وعده نهار هم میدهیم, باز هم عمرا بیایند. یعنی میخواهم بگویم سعدآباد همچین جایی است.
بعد هم باز هی سوال برایمان ایجاد میشود که مگر مجموعه کاخ سعدآباد یک مجموعه متعلق به بیت المال نیست؟ پس چطور یک نفر آنجا برای خودش استخر خصوصی میسازد؟ جواب باز هم مشخص است. چون آقای هاشمی علاوه بر ریاست جمهوری با کاخ سعدآباد هم این حرفها را ندارند. بگذریم!
آقای رجایی در ادامه از قول آقا عماد, نوه محترم آقای هاشمی گفته اند: «مردم از پشت این محوطه استخر شده رد میشدند و نمیدانستند حاج آقا پشت این دیوار مشغول شناست».
ننگ بر مردم! تف بر مردم! سگ توی روح مردمی که از پشت دیوار نمیتوانند بوی حاج آقا را تشخیص دهند! نامردها! حاج آقا آن ور دیوار دارد شنا میکند, توی آب راه میرود و حتی شاید پشتک هم زده باشد توی آب, بعد شما همینطور سرتان را می اندازید پایین و راه میروید و متوجه نمیشوید؟ ای بمیرید شما مردم که انقدر نفهم هستید و حیف حاج آقا که هی برای شما پشت دیوار کاخ سعدآباد شنا کرد… حیف!
آقای رجایی همچنین از قول عماد جان گفته اند: «اگر کسی از پشت دیوار سنگی پرت میکرد به سقف این محوطه میخورد».
غلط کرد کسی سنگ پرت کند عماد جان! متوجه شنا کردن حاج آقا که نشده اند حالا سنگ هم پرت کنند؟! بی حیایی تا کجا؟ بی شرمی تا کی؟ حق این مردم بود هر روز که حاج آقا میرفت آنجا شنا سریع بروید توی پیاده رو و دو نفر را ببرید توی استخر و همانجا جلوی حاج آقا توی استخر خفه شان کنید تا درس عبرتی شود برای بقیه.
مردم! میبینید ساده زیستی حاج آقا را؟ اگر سنگ می انداختند میخورده سقف استخر حاج آقا در سعدآباد. حالا همه چیزهایی که استخر ساده حاج آقا در کاخ سعدآباد داشته را اینها نگفتهاند تا ما مردم بیشتر خجالت نکشیم. مثلا اینکه حتی آبی که می آمده در استخر هم از همان آبی بوده که میرفته در خانه بقیه مردم و اگر مردم یکدفعه شیر آب را باز میکردند بعید نبود آبی که داشته میرفته توی استخر ناغافل برود توی خانه آنها! ساده زیستی از این بیشتر؟ مردم داری از این بالاتر که مانعی برای رفتن آب استخرت درخانه مردم ایجاد نکنی؟ بعد مردمِ نفهم بیایند از پشت دیوار رد بشوند و نفهمند تو آن تو داری شنا میکنی و حتی بتوانند سنگ بندازند روی سقف استخرت!
خب دیگر بس است. تا همینجا هم معلوم شد که آقای رجای داشته ادا در می آورده. حالا که اینطور است ما هم ادا در می آوریم: آقای هاشمی ساده زیست بود!
محمدرضا شهبازی- گروه طنز
آخرین نظرات