مرجع تقلید شیعیان با بیان این که بسیاری از علوم براساس زمان تغییر می کنند، گفتند: بر این اساس علوم، اطلاعات، فناوری، تحقیقات، قلم و بیان علما نیز باید براساس پیشرفت زمان باشد.
به گزارش حوزه، حضرت آیت الله نوری همدانی دوشنبه شب در «چشمه معرفت» ویژه برنامه ایام ماه مبارک رمضان که از شبکه یک سیما پخش شد، با اشاره به تاکیدات خداوند متعال بر لزوم باورپذیری مسئله معاد، اظهار داشتند: قرآن کریم در سوره حج، انسان ها را بر پروای از ذات اقدس الهی تاکید می دهد چرا که زلزله رستاخیز، امری ترسناک است.
ایشان با اشاره به اینکه آیات سوره حج بر زنده شدن انسان ها در روز قیامت تاکید دارد، تصریح کردند: این آیات با تشریح ایجاد انسان از خاک تا مرگ در دنیا بر قدرت پروردگار نسبت به زنده شدن بشر در روز محشر تاکید می کند.
معظم له با اشاره به تاکید آیات و روایات بر لزوم تفکر انسان نسبت به مسئله خلقت، ابراز داشتند: براساس قرآن کریم، «خزان» و «بهار» فصول سال، نمونه ای از قدرت پروردگار در زمینه زنده کردن مردگان در روز قیامت است.
این مرجع تقلید افزودند: در آیات قرآن تصریح شده است که نسبت به وقوع قیامت تردیدی نداشته باشید و همه مردگان از قبور برانگیخته می شوند.
حضرت آیت الله نوری همدانی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به حدیثی از حضرت زهرا(س) مبنی بر اینکه «خداوند برای علماى شیعه در روز قیامت به اندازه علوم و درجات کوشش آنها در راه هدایت مردم، ثواب و پاداش در نظر مى گیرد»، ابراز داشتند: بسیاری از علوم براساس زمان تغییر می کند و به همین دلیل علوم، اطلاعات، فناوری، تحقیقات، قلم و بیان علما نیز باید براساس پیشرفت زمان باشد.
ایشان در پایان با اشاره به آیه 54 سوره مجادله «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»، گفتند: براساس این آیه، خداوند به کسانی که از علم و ایمان برخوردار هستند درجات و مراتب بسیار والایی در روز قیامت عنایت خواهد کرد.
ذکر «لا حول ولا قوة الا بالله» نوزده حرف دارد که در هر حرفش یک اثری برای ما موجود است. وقتی این ذکر را بگوییم، خداوند با نظر رحمت به ما مینگرد و وقتی اینگونه شد هر خیری از دنیا و آخرت را به ما میرساند.
آیتالله محمد ناصری از اساتید برجسته اخلاق در جدیدترین سخنرانی خود که در هر روز از ایام ماه مبارک رمضان در مسجد کمرزرین اصفهان برگزار میشود، گفت: هر کلمه از کلمات ما معنایی دارد، میوهها هر یک خاصیتی دارند، آیات قرآن هم همینطور دعاها از جمله لا اله الا الله، الحمدالله، سبحانالله، اللهاکبر، هر یک از این اذکار تأثیر خاص خود را دارند قرآن کریم و ائمه اطهار(ع) حرز و دعایی را برای رفع مشکلات، گرفتاریها، امراض، فقر و دفع دشمن، توصیه کردهاند.
وی با اشاره به ذکر «لا حول ولا قوة الا بالله» ابراز داشت: ما معمولاً وقتی عصبانی میشویم یا اگر کسی مصیبتی دید این ذکر را میگوییم در حالی که روایات متعددی از ائمه اطهار(ع) وارد شده که این ذکر آثار فراوانی در زندگی ما دارد.
این استاد اخلاق عنوان کرد: ذکر «لا حول ولا قوة الا بالله» ۱۹ حرف دارد که در هر حرفش یک اثری برای ما موجود است و نباید این ذکر را فراموش کنیم چرا که سفارش بسیاری در خصوص آن شده و حضرت رسول(ص) فرمودهاند: زیاد بگویید «لا حول ولا قوة الا بالله» که بهشت را برای شما تضمین میکند.
وی ادامه داد: وقتی ذکر «لا حول ولا قوة الا بالله» بگوییم خداوند با نظر رحمت به ما مینگرد و وقتی اینگونه شد هر خیری از دنیا و آخرت را به ما میرساند. در روایتی از ابن عباس هست که حضرت رسول(ص) فرمودند: «لا حول ولا قوة الا بالله» و ابن عباس از ثواب این ذکر از پیامبر اکرم(ص) سؤال کرد که پیامبر اکرم(ص) فرمودند اگر تمام قدرتمندان عالم جمع میشدند نمیتوانند عرش الهی را تکان دهند اما چهار ملک به واسطه این ذکر توانستند عرش الهی را جابهجا کنند.
آیتالله ناصری گفت: حضرت رسول (ص) فرمودند این ذکر از حَمَله عرش الهی است. کسی که یک مرتبه بگوید «لا حول ولا قوة الا بالله» خداوند گناهان صد سالهاش را میآمرزد و برای هر حرفی از آن یکصد حسنه مینویسد و یکصد درجه به او میدهد.
وی عنوان کرد: پیامبر اکرم(ص) میفرماید وقتی بندهای بگوید «لا حول ولا قوة الا بالله» معنای آن این است که خدایا صاحب قدرتی در عالم وجود ندارد، تو صاحب قدرتی و همه کارها محول به توست و وقتی فردی این ذکر را بگوید سزاوار است که خداوند تمام حاجتهای او را روا کند.
این استاد اخلاق ابراز داشت: در هر کاری که اندک مشکلی برایمان وجود دارد اگر ذکر «لا حول ولا قوة الا بالله» را بگوییم خداوند کمکمان خواهد کرد. امام صادق (ع) میفرمایند اگر بندهای این ذکر را بگوید حضرت حق به ملائکه میگوید این عبد تسلیم من شد حاجت او را بدهید. هر بلایی که میخواهد به ما برسد ملائکه الهی به واسطه این ذکر آن را از ما دفع میکنند.
وی اظهار داشت: از حضرت رسول(ص) روایت شده است که حضرت آدم(ع) به درگاه الهی شکایت که پروردگارا که من متأثر نمیشوم از فکرهایی که میکنم این که در بهشت بودم و مقاماتی داشتم، محزون و مغموم میشوم، جبرئیل نازل شد و گفت حضرت حق میفرماید برای رفع گرفتاری و حزن «لا حول ولا قوة الا بالله» بگو! اگر ما هم این ذکر را بگوییم ناراحتیهایمان رفع میشود.
آیتالله ناصری عنوان کرد: حضرت رسول(ص) به حضرت امیر(ع) سفارش کرد: یا علی! برای دفع هم و غم و غصه امت من ذکر «لا حول ولا قوة الا بالله» نافع است. همچنین امام صادق (ع) میفرمایند وقتی غصه زیادی پیدا کردید اگر بگویید «لا حول ولا قوة الا بالله» غصه و بلا از شما دفع خواهد شد و اگر روزی پنج، ۱۰ یا ۱۰۰ مرتبه این ذکر را بگوییم به نفع ما است.
از امام صادق(ع) روایت شده است، کسی که ذکر «لا حول ولا قوة الا بالله» بگوید خداوند گناهاش را میآمرزد همانند روزی که از مادر متولد شده و ۷۰ درِ فقر را نیز به روی او میبندد. همچنین بنا بر فرموده پیامبر اکرم(ص) شیاطین انسی و جنی نیز به واسطه ذکر «لا حول ولا قوة الا بالله» از ما دور خواهند شد.
پاسخ: چون شهادت حضرت، در آغاز زمان شکل گيري قدرت معاويه و طغيان بني اميه و حضور ساير گروه هاي زخم خورده ناکثين و قاسطين و مارقين اتفاق افتاد، آن بزرگوار وصيت نمود که جسدش را شبانه دفن نمايند و حتي علامتي بر روي آن نگذارند. فقط عده کمي از اصحاب خاص و فرزندان آن حضرت در موقع دفن حضور داشتند. به همين دليل، صبح روز 21 ماه رمضان دو محمل به راه افتاد. يکي به طرف مدينه و ديگري به طرف مکه معظمه روانه شد. تا سال ها بعد کسي به جز فرزندان و اصحاب خاص آن حضرت، از محل دفن ايشان خبري نداشت. دليل اين کار هم شايد ترس از آن بود که به قبر مبارک آن حضرت اسائه ادب و بي حرمتي نمايند. چنانچه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است که حضرت امير(عليه السلام) هنگام وفات به فرزند بزرگش، امام حسن(عليه السلام)سفارش نمود که پس از آن که مرا در نجف دفن نمودي، چهار قبر براي من در چهار موضع:
1. در مسجد کوفه،
2. در رحبه کوفه،
3. در خانه جعده حبيره
4. در عزي
حفر کنيد تا کسي از محل قبر من آگاهي پيدا نکند. به همين جهت درباره قبر اميرالمؤمنين(عليه السلام) بين علماي اهل سنت اختلاف وجود دارد.
علت پنهان داشتن
براي علت يابي اين قضيه بايد به ظلم هايي که بر اهل بيت پيامبر گذشته مروري کنيم.
براي مثال علامه مقريزي ابوالعباس احمد بن علي شافعي در کتاب خود (النزاع و التخاصم في ما بين بني هاشم و بني اميه) شرح فجايع اعمال بني اميه را به تفصيل شرح داده است. در اينجا به دو واقعه مهم آن اشاره مي کنيم.
در سال 105 هجري قمري، هشام بن عبد الملک بن مروان به خلافت رسيد. اين حاکم قسي القلب، ظلم و ستم نسبت به بني هاشم را به حد اعلاي خود رساند. هنگامي که زيد بن علي (پسر امام سجاد(عليه السلام)) از مدينه به شام جهت تظلم خواهي از حاکمان بني اميّه نزد خليفه رفت و بالاخره توانست با هشام ملاقات نمايد. در اين ملاقات، قبل از اين که زيد سخني بر زبان آورد، هشام به جاي خوش آمد گويي و پذيرايي، اهانت ها و دشنام هاي زشتي به آن بزرگوار داد و او را از دربار خلافت خويش بيرون راند. حتي ابن ابي الحديد مي نويسد: بعد از فحاشي ضربات شديدي بر او وارد کرد. ايشان به ناچار از شام به کوفه رفت و براي مبارزه با ظلم به تشکيل نهضتي عليه امويان پرداخت.
يوسف بن عمر ثقفي ـ حاکم کوفه ـ با لشکر بسياري به مبارزه با آن حضرت برخاست. با توطئه وي، ناگهان تيري از سمت دشمن به پيشاني زيد اصابت نمود و شربت شهادت نوشيد. يحيي پسر زيد به اتفاق جمعي ديگر از شيعيان، بدن زيد را محرمانه به بيرون شهر برده، در وسط نهر قبري کندند و جسد زيد را دفن نمودند. پس از گذاردن سنگ قبر، آب را در آن نهر جاري کردند تا دشمنانش محل قبر زيد را نيابند.
جاسوسان حکومتي محل قبر را شناسايي و به يوسف بن عمر ثقفي گزارش دادند. او دستور داد که نبش قبر نمايند، جسد زيد را بيرون آورده و سرش را از تن جدا نموده آن را براي هشام به شام فرستاد. هشام نيز به يوسف بن عمر ثقفي دستور داد که بدن جناب زيد بن علي را، لخت و عريان به دار آويزند. آن ملعون نيز اين دستور را عيناً اجرا نمود. يعني در سال 121 هجري قمري بدن فرزند پيامبر خدا به دار آويخته شد، و تا سال 126 هجري قمري که وليد بن يزيد بن عبد الملک بن مروان به خلافت رسيد، همچنان بالاي دار بود. سپس وليد دستور داد استخوان هاي زيد را از دار پايين آورده، آتش زدند و خاکسترش را نيز بر باد دادند.
همين عمل را با بدن يحيي پسر زيد در جرجان (گرگان امروزي) انجام دادند. يحيي
نيز در ميدان رزم به شهادت رسيد و سرش را بريده به شام فرستادند. بدنش نيز مدت شش سال بالاي دار ماند و دوست و دشمن به حال آن بزرگوار مي گريستند. پس از قيام ابو مسلم خراساني، بدن وي را از بالاي دار پايين آورده و در گرگان به خاک سپردند.
از آنجايي که اميرالمؤمنين(عليه السلام) از عداوت اين خاندان خبيث نسبت به بني هاشم و همچنين عداوت خوارج نهروان آگاهي داشت، براي پيشگيري از چنين فجايعي وصيت و اصرار بر پنهان داشتن محل دفن خود داشت. لذا قبر ايشان تا زمان خلافت هارون الرشيد ـ خليفه عباسي ـ مخفي بود.
آشکار شدن مرقد مطهر حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)
روزي هارون الرشيد در نجف به صحراي نيزاري به شکار رفت. تازي ها و فهدها (سگ و يوزپلنگ شکاري) آهوان را تعقيب مي کردند و آهوان به بالاي تل نجف[1] پناه مي بردند، تازي ها هم از آن تل بالا نمي رفتند. اين عمل چند بار تکرار شد و همين که تازي ها عقب نشيني مي کردند آهوان پايين مي آمدند. همين که دوباره آهوان را تعقيب مي کردند دوباره به بالاي تل خاک پناه مي بردند و تازي ها از تعقيب آن ها باز مي ايستادند.
خليفه هارون الرشيد دريافت که بايد در اين مکان، سرّي نهفته باشد که آهوان بدانجا پناه مي برند و تازي ها از آن بالا نمي روند. پيرمردي از اهالي آنجا را احضار کرد و راز آن را از پيرمرد جويا شد. پيرمرد گفت: براي گفتن سرّ اين تل خاک، از شما امان مي خواهم و خليفه نيز امانش داد. سپس پير مرد گفت: با پدرم به اينجا آمدم و پدرم در اين مکان زيارت نامه مي خواند و نماز مي گذارد. از پدرم سؤال کردم که زيارت خواندن در اينجا چه مناسبتي دارد؟ پاسخ داد: با حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) براي زيارت به اينجا مي آمدم و ايشان فرمود: اينجا قبر جدش علي بن ابي طالب(عليه السلام) است که به زودي آشکار خواهد شد.
خليفه دستور حفر اين محل را داد تا به علامت قبري رسيدند و لوحي در آنجا پيدا شد که بر روي آن با خط سرياني دو سطر نقش بسته بود که ترجمه آن چنين است: «اين قبري است که نوح پيغمبر آن را براي علي(عليه السلام) وصي محمد(صلي الله عليه وآله) قبل از طوفان به هفتصد سال حفر نمود[2] ». هارون اداي احترام نمود و دستور داد خاک ها را به جاي اول خود برگردانند. سپس پياده شد، پس از وضو گرفتن دو رکعت نماز خواند و با حالتي گريان، خود را به خاک و تربت آن حضرت غلطانيد.
آنگاه هارون نامه اي به امام موسي کاظم(عليه السلام) در مدينه نوشت و صحت اين مطلب را از امام موسي(عليه السلام) سؤال کرد. ايشان آن محل را به عنوان قبر جدش علي بن ابي طالب(عليه السلام)تأييد کرد. سپس به دستور هارون، سنگ بنايي بر آن قبر نهاده شد که به «تحجير هاروني» معروف شد.[3] .
ممکن است مصالح ديگري در نظر آن بزرگوار بوده که در نظر ما پنهان باشد. از آنجمله به دليل ارادت شديد دوستان و شيعيان آن حضرت با آشکار بودن مرقد مبارک، شيعيان براي زيارت به بارگاه ملکوتي حضرت مشرّف مي شدند و باعث شناسايي ارادتمندان حضرت مي شد و واقعه شهادت حجر بن عدي و ميثم تمّار براي ديگران تکرار مي شد و لذا مخفي بودن مرقد مبارک در دوران بني اميّه و اوائل دوران بني عباس ممکن است باعث حفظ جان بسياري از شيعيان شده باشد.
[1] نجف در لغت به معناي تل خاک و پشته اي است که آب به آن نرسد.
[2]الغارات، ج 2، ص846؛ بحار الانوار، ج 42، صص216 و 236؛ شبهاي پيشاور، ص127، «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، هذا قبرٌ حفره نوح لعليّ بن أبي طالب وصيّ محمّد(صلي الله عليه وآله) قبل الطوفان بسبع مائة سنة».
[3] مرقد مطهر اميرالمؤمنين در زمان امام صادق(عليه السلام) براي خواص شيعيان به علت زيارت آن حضرت معلوم شد و در زمان هارون براي همه مکشوف گرديد.لازم به ذکر است قبلاً هم ابي حمزه ثمالي توسط امام زين العابدين(عليه السلام) از محل قبر آگاه شده بود (مفاتيح الجنان دو صفحه قبل از باب زيارت وداع اميرالمومنين(عليه السلام)). امام حسين(عليه السلام) هم قبلا آن را به بعضي از خواص نشان داده بودند، کامل الزيارات باب 9، ج2.
حضرت خدیجه (سلام الله علیها) پانزده سال قبل از عام الفیل وشصت وهشت سال قبل ازهجرت نبوی در شهر مکه دیده به جهان گشود وپس ازشصت وپنج سال زندگی با شرافت وفضیلت سرانجام در تاریخ دهم رمضان سال دهم بعثت و سه سال قبل ازهجرت رسول خدا به مدینه به لقاءالله پیوست .
نام او خدیجه ،و کنیه اش «ام هند» نام پدرش « خویلد ابن اسد » ونام مادرش « فاطمه دخترزائدة بن الاصم»می باشد.
پدر ومادر خدیجه با چند واسطه به « لویّ بن غالب» می رسد که جدّ اعلای پیامبر خداست و مادرمادر خدیجه «هاله» دختر عبدمناف از اجداد پیامبر اسلام است. بنابراین خدیجه هم از طرف پدر وهم از سوی مادرش با پیامبر اسلام هم نسب می باشد.
ازدواج با محمد امین
خدیجه به وسیله قرابت فامیلی با رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم ) از یک طرف و ملاحظه اخلاق حمیده او در بازرگانی ازطرف دیگر ، وشنیدن اخباررسالت از علمای یهود ونصاری ازسوی سوم ، عاشق دلباخته معنوی پیامبر بود و گاهی در این را ه گریه می کرد ! و در شب هایی خواب به چشم اوفرو نمی رفت . ولذا مشکل خود را با پسر عمویش که عالم برجسته نصارا بود در میان گذاشت، او دعایی نوشت ، وخدیجه آن را زیر بالشش گذاشت و شبانه در عالم خواب پیامبر را دید ، وآینده برایش روشن شد ، و چون چشم برگشود دیگربه خواب نرفت و سرانجام کنیزش نفیسه دختر ــــ وبه قولی خواهرش را به سراغ پیامبر فرستاد و رسماً در خواست ازدواج کرد.
خدیجه با تلاش پیگیروتمهید مقدمات عاقلانه ، به ویژه با تدبیر پسر عمویش، ورقة بن نوفل ، سرانجام به مقصود خود رسید ، و فرزندان هاشم را که ستارگان حجاز بودند به خانه خود جذب کرد ، آنان در حالی که رسول خدا را با تمام عزت واحترام در میان گرفته بودند ، برای اجرای عقد به حضور خدیجه رسیدند ، و خطبه عقد با یک برنامه جالب اجراشد وپس از مراسم ، یادگار عبدالله در کنار عمویش ابوطالب عازم خانه پیشین گشت ، ولی خدیجه همراه با مهرومحبت ویژه دامن محمد را گرفت و گفت « سیدی !إلی بیتک فبیتی بیتک و أنا جاریتک !؛ای مولایم ! بیا به خانه خودت ، خانه من خانه تواست ، و من نیز کنیز تو هستم .»4
خدیجه به این طریق زندگی مشترک خود را با آن حضرت شروع کرد .
القاب خدیجه قبل از اسلام
القاب خدیجه (سلام الله علیها ) قبل از اسلام بسیار بوده است که کتابهای بسیاری در مورد آن سخن رانده اند و از جمله القاب عبارتند از:
1.حضرت خدیجه(سلام الله علیها ) قبل از ولادت ، درکتاب آسمانی انجیل که بر حضرت عیسی نازل شد به عنوان ـ بانوی مبارکه و همدم مریم در بهشت » یاد شده است ، در آنجا که در توصیف پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله ) خطاب به عیسی چنین آمده:
(نسله من مبارکة ، وهی مونس أمک فی الجنة)
«نسل او از مبارکه (بانوی پربرکت) است که همدم مادرت مریم در بهشت می باشد »
2.درعصرجاهلیت که وجود زن پاکدامن بسیار کم بود، وبسیاری اززنان به انحراف های عصر جاهلی آلوده بودند، حضرت خدیجه به خاطر قداست و پاکی در همه ابعاد ، به عنوان « طاهره» [پاک سرشت وپاک روش]خوانده می شد.
3 . ونیز شخصیت خدیجه در همان عصر آن چنان چشمگیر و مورد احترام خاص وعام بود که اورا با عنوان «سیده نسوان» [سرور زنان ] می خواندند.
ایمان و فداکاری خدیجه(سلام الله علیها )
خدیجه(سلام الله علیها ) زنی با فضیلت ودارای کمالات علمی و معنوی بود ، ودر اثر معاشرت با پسر عمویش که عالمی دانا و دانشمند بود وبه رسالت پیامبر خدا در آینده ایمان داشت. می دانست که رسول خدا به پیامبری خواهد رسید.
خدیجه ازعلمای دیگر یهود ونصارا نیز سخنانی در تأیید نبوت پیامبر شنیده بود، وازهمه مهم تر در سفر بازرگانی آن حضرت به سرزمین شام ازطریق غلامش« میسره» که همراه کاروان بود، اطلاعات زیادی از کرامات و معجزات آن بزرگوار شنیده وبر عشق وایمانش افزوده بود. لذا با ورقة بن نوفل رازدل گشود وخواهان وصلت با پیامبر شد .
همه اینها حاکی ازایمان خدیجه(سلام الله علیها ) به رسالت پیامبر بود که سالها قبل ازبعثت آن حضرت اتفاق افتاده ، لذا پس از مبعوث شدن به رسالت الهی نخستین شخصی که به وی ایمان آورد خدیجه بود.7
امیر مؤمنان در «خطبه قاصعه»می فرمایند : روزی که رسول خدا به پیامبری رسید،نور اسلام به هیچ خانه ای وارد نشد جز به خانه پیامبر وخدیجه(سلام الله علیها ) که من سومین نفرآنان بودم که نور وحی و رسالت را می دیدم و عطر نبوت را استشمام می کردم .
خدیجه ازنظر ایمان وعقیده به جایی رسیده بودکه خدا وپیامبر و ملائکه اورا دوست داشتند ،وبر ایمان اومباهات می کردند ، واو را افضل زنان پیامبر و جزء برترین زنان عالم و جهان معرفی می نمودند !
خدیجه زنی است که پیامبر خدا در حق او می گوید :ای خدیجه!خداوند متعال هر روز به وجود توچندین بار به ملائکه اش مباهات می کند .
آری !خدیجه(سلام الله علیها ) زنی بود که در اثر ایمان و فداکاری به جایی رسید که خداوند به اوسلام رساند . اونه تنها این همه ناملایمات را تحمل کرد،بلکه تمام تلخی های سیاسی واجتماعی آن روز را که قلب نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم ) را مجروح می ساخت ترمیم نمود ، و وی رادر ادامه سیرالهی اش یاری داد، ومایه آرامش شوهر گشت!
خدیجه در قرآن
حضرت خدیجه(سلام الله علیها ) نخستین ام المؤمنین است که در قرآن مجید به عنوان یکی از زنان پیامبر مورد توجه است، وبه طور شخصی نیز در سوره «ضحی» آیه هشتم به نام واوصاف او اشاره گردیده است.
قبلا خاطر نشان گردید که حضرت خدیجه(سلام الله علیها ) قبل ازازدواج با پیامبر ثروتمند ترین شخص جزیرة العرب بود، وحدود هشتاد هزار شتر داشت و کاروانهای تجارتی اوشب و روز در طائف ویمن وشام ومصر وسایر بلاد در حرکت بودند، برده های بسیار داشت، که به تجارت اشتغال داشتند.
حضرت خدیجه پس از ازدواج با پیامبر همه اموالش را قبل از اسلام وبعد از آن ، در اختیار پیامبر گذاشت ، تا آن حضرت هرگونه که خواست آن اموال را در راه خدا به مصرف برساند، به گونه ای که پیامبر که فقیربود بی نیاز شد ، وخداوند درمقام بیان نعمتهای خود به پیامبر اکرم از جمله می فرماید:«و وجدک عائلا فأغنی ؛ خداوند تو را فقیر یافت و بی نیاز نمود»
این که نام وی درآدرس مذکور درقرآن مجید مورد عنایت قرار گرفته ، در تفسیرهای عامه و خاصه ودر روایات اهل بیت آمده است، و تصریح کرده اند که مراد از « بی نیازساختن پیامبر » مال و بخشش خدیجه بود که همه را در طبق اخلاص گذاشته وبرای پیشرفت دین مبین اسلام دراختیار پیامبر قرار داد.
خدیجه(سلام الله علیها ) در روایات
در روایت اسلامی از طریق شیعه واهل تسنن نقل شده، اززبان پیامبر وامامان معصوم در شأن ومقام ارجمند ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) سخن فراوان با تعبیرات گوناگون به میان آمده است .
زیارت نامه حضرت خدیجه
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وسَهِّلْ مَخْرَجَهُمْ والعَنْ أعْدَاءَهُم السلام علیک یا ام المؤمنین السلام علیک یازوجة سید المرسلین السلام علیک یاام فاطمة الزهراء سیدة نساء العالمین السلام علیک یااول المؤمنات ،السلام علیک یامن انفقت مالها فی نصرة سید الانبیاء ونصرته مااستطاعت ودافعت عنه الاعداء ،السلام علیک یامن سلم علیها جبرئیل وبلغها السلام من الله الجلیل ،فهنیئا لک بما اولاک الله من فضل والسلام علیک ورحمة الله وبرکاته.
نصفِ تاریخ عاشقی «آب» است
قصههایی عمیق و پراحساس
قصههایی پر از فداکاری
قصههایی عجیب، اما خاص
قصۀ آبِ چشمۀ زمزم
زیرِ پاکوبههای اسماعیل
قصۀ نیل و حضرت موسی
قصۀ آن گذشتنِ حسّاس
قصۀ حفظِ حضرت یونس
توی بطن نهنگ، در دریا
یا که نفرینِ نوحِ پیغمبر
بر سرِ مردمِ نمک نشناس
قصۀ ظهر روز عاشورا
بستنِ آب روی وارثِ آن
کربلا بود و یک حرم، تشنه
کربلا بود و حضرتِ عباس
بین افسانههای آب و جنون
قصۀ تازهای اضافه شده :
قصۀ بیست و هفت سالهای از
صد و هفتاد و پنج تا غواص…
آخرین نظرات