ابوزینب را میشناختم، خیلی نه ولی کم هم نه، مثلا میدانستم از فرماندههای فاطمیون است، جانباز فتنه شام است، قریب ۳۰۰ ترکش در بدن دارد، استاد زبان انگلیسی است و از قضا اردوی راهیان نور هم برگزار میکند.
اولین بار که ابوزینب را دیدم در موسسه طلوع بود، راستش در آن نگاه اول اصلا فکرش را هم نمیکردم که این مرد دقیقا همان کسی است که من و امثال من باید باشیم ولی نیستیم.
تقریبا مطمئنم ابوزینب در هیچ کدام از دورههای معرفتی تشکیلاتی شرکت نکرده بود، بعید هم میدانم خیلی خود را درگیر بازخوانی کتاب های خاص کرده باشد، البته نمیگویم که این ها خدای نکرده بد است، هیهات، اینها همه لازم است اما اگر منجر به عمل و کار نشود، دلیلش برای من مبهم است، ابوزینب عامل به آنچه بود که من و امثال من ادعای عالم بودن به آن را داریم و در وادی عمل هیچ!
ابوزینب دقیقا همان چیزی است که ما باید باشیم و نیستیم، در همه جا فعال بود اما اسمش هیچ جا نبود، آدم ابوزینب را که میبیند یاد بسیجی صحبتهای حاج سعید قاسمی میافتد که به حاج سعید میگفت: “حاجی خط خالیه". ابوزینب علاوه بر فرمانده جنگی فاطمیون فرمانده فرهنگی هم بوده، اما برخلاف یک سری از فرماندههای فرهنگی که فقط آنها را در حلقهها و گعده ها و جلسات و مجامع پیدا میکنیم، در خط مقدم جبهه فرهنگ کار میکرد، مجروح که شد پس از سرپا شدن حداقلی باز شروع به رزم کرد، از افتتاح کانون نخبگان افغانستان تا برگزاری جلسات و کلاس برای نوجوانان افغان، از برگزاری راهیان نور برای برادران افغان تا افتتاح صندوق خیریه، سید جعفر میزبان زوار سیدالشهدا همبوده در اربعین، حتی در کاری که برای او درآمد هم داشت سعی میکرد ابتکار داشته باشد که شاگردان زبانش میتوانند به این نکته اذعان کنند.
ابوزینب با ما خیلی فرق داشت، برای همین هم شهید شد، شاید ما هم میخواهیم مثل ابوزینب ها باشیم، پر از جنب و جوش و فعالیت برای اعتلای پرچم حزب الله، اما مشکل این است که ما به کم قانع ایم و همیشه خواب، همه ما باید مثل ابوزینب باشیم، همیشه در میدان، همیشه نقش آفرین، همیشه فعال و پرجنب و جوش، تجمیع همهی اینها میشود “همیشه خسته ناپذیر".
ابوزینب در غربت زندگی کرد، در غربت با همهی سختی ها انقلابی شد و انقلابی ماند، محمد جعفر حسینی برای کشوری جنگید که حتی به او و خانوادهاش شناسنامه نمیداد، شاید برای ایرانی بودن فدایی امامین انقلاب بودن کافی نیست و حتما باید ژن خوب داشته باشی مثل آقازادههای دورگهای که، بگذریم…..
ابوزینب پای اعتقاد خود ماند، تا لحظهی آخر، ابوزینب به فکر یاری ولی خود بود، تا لحظهی شهادت.
روحش شاد و یادش گرامی باد
محسن نراقی
آخرین نظرات