توافق ۲۵ساله ایران و چین و نگرانیهای هانتینگتون/ دو تمدنی که نظم آمریکایی جهان را برهم میزنند
هانتینگتون در نظریه خود از اتحاد دو تمدن اسلام و کنفوسیوس علیه تمدن غرب اظهار نگرانی میکند و به مصادیقی از کمکهای چین به عنوان نماد تمدن کنفوسیوس به ایران به عنوان کشوری که میتواند ظرفیت رهبری تمدن اسلامی را داشته باشد اشاره کرده است.
گروه بینالملل-رجانیوز: امیرحسین ثابتی نوشت: واکنشها به سند همکاری 25 ساله ایران و چین بسیار گسترده بود، برخی معتقدند در شرایطی که نظم جهانیِ تحت هژمون امریکا به شدت متزلزل شده و احتمال قدرت گرفتن شرق در برابر غرب بیش از هر زمان دیگری مطرح است، چنین قراردادی واقع بینانه و راهبردی است و برخی نیز معتقدند این قرارداد به مثابه فروختن منافع ملی ایران به چینیهاست و نمیتواند تضمین کننده منفعت ما باشد. دیدگاهی که عمدتاً از سوی غربگرایان مطرح شده است.
در این یادداشت قرار است از منظری کلانتر به مساله قرارداد 25 ساله شیر و اژدها نگاه شود تا در پایان مشخص شود چنین قراردادی میتواند حافظ منافع ملی ایران باشد یا خیر؟
فارغ از واکنشهای منفی بسیاری از رسانهها و مقامات امریکایی به این سند همکاری از جمله نیکی هیلی نماینده سابق امریکا در سازمان ملل که این توافق را «باعث پایان یافتن انزوای ایران» توصیف کرد، اتحاد ایران و چین مساله ای نیست که امریکاییها به تازگی یا دیروز و امروز نسبت به آن واکنش نشان داده باشند بلکه این اتفاق یک امر راهبردی است که از سالهای دور مورد رصد امریکاییها و به ویژه نخبگان آنها بوده است.
به عنوان مثال ساموئل هانتینتگتون استراتژیست مشهور امریکایی و هماهنگ کنندة دفتر طرح و برنامهریزی شورای امنیت ملی آمریکا در دوره برژینسکی، در نظریه معروف «برخورد تمدنها» که قریب به سه دهه قبل ارائه شد، نکاتی را پیرامون خطرات اتحاد دو تمدن «اسلام» و «کنفوسیوس» با محوریت ایران و چین مطرح میکند که بازخوانی آن به خوبی نشان میدهد چرا امریکا و غربگرایان داخل ایران تا این حد نسبت به سند همکاری ایران و چین نگران شدهاند و حتی دست به انتشار شایعات بی اساسی مثل واگذاری جزایر ایرانی به چین را مطرح ساختهاند!
هانتینگتون در نظریه خود ضمن تاکید بر اینکه غرب با رهبری امریکا تمدن برتر و مسلط بر دنیاست، تاکید میکند که از میان تمام رقبای تمدنی غرب، دو تمدن اسلام و کنفوسیوس که بازیگر اصلی هر کدام نیز دو کشور ایران و چین هستند توانایی برهم زدن نظم جهانی به رهبری امریکا را دارند. وی مینویسد: «اسلام و چین دارای سنتهای فرهنگی بسیار غنی و متفاوت با غرب هستند که از دید خودشان بسیار برتر است. قدرت و اعتماد به نفس هر دو فرهنگ در رابطه با غرب رو به افزایش است و درگیری میان ارزشها و منافع آنان با غرب در حال تشدید است… جوامع اسلامی و سینیک غرب را متخاصم میبینند و بنابر این با یکدیگر علیه غرب همکاری خواهند نمود.» (کتاب تمدنها و بازسازی نظام جهانی، ترجمه مینو احمد سرتیپ، ص 159 و 160)
جالب آنکه هانتینگتون رسماً اعلام میکند قدرت گرفتن شرقیها نه به خاطر غربی شدن آنها بلکه به خاطر تاکید بر برتری فرهنگ خودشان و تمایزشان با غرب است: «این گفته که برای ثروتمند شدن و کسب قدرت بایستی همانند غرب شد به تدریج در آسیا محو گردیده است. اینک مردم آسیای شرقی پیشرفت شگفت آور توسعه اقتصادی خود را به فرهنگ غربی مربوط نمیدانند بلکه آن را مدیون بازگشت به فرهنگ خود میدانند و اینگونه بحث میکنند. آنها موفقند به دلیل اینکه از غرب متفاوت هستند و بر برتری ارزشهای خود تاکید میورزند.» (کتاب تمدنها و بازسازی نظام جهانی، ترجمه مینو احمد سرتیپ، ص 86) این نظریه پرداز امریکایی در توضیح رقابت تمدن غرب با اسلام و کنفوسیوس، حتی افول تمدن غرب را نیز پیش بینی کرده و مینویسد: «غرب برای سالها قدرتمندترین تمدن باقی خواهد ماند ولی قدرت خود را نسبت به تمدنها به تدریج از دست خواهد داد. در حالیکه غرب کوشش میکند تا ارزشهای خود را تأیید و منافع خود را حمایت کند جوامع غیر غربی در برابر انتخاب قرار گرفتهاند. بعضیها کوشش میکنند تا از غرب پیروی کنند و یا به غرب ملحق شوند. جوامع اسلامی و کنفوسیوسی تلاش میکنند تا قدرت نظامی و اقتصادی خود را گسترش دهند و در مقابل غرب بایستند… قدرت غرب برای زمانی طولانی مسلط بوده است اما این قدرت به سوی تمدنهای غیر غربی تغییر جهت میدهد. سیاستهای جهانی چند قطبی و چند تمدنی شده است.» (کتاب تمدنها و بازسازی نظام جهانی، ترجمه مینو احمد سرتیپ، ص 28 و 29)
هانتینگتون که در نظریه خود از اتحاد دو تمدن اسلام و کنفوسیوس علیه تمدن غرب اظهار نگرانی میکند، در ادامه به مصادیقی از کمکهای چین به عنوان نماد تمدن کنفوسیوس به ایران به عنوان کشوری که میتواند ظرفیت رهبری تمدن اسلامی را داشته باشد اشاره کرده و مینویسد:«در 1990 ارتباط میان چین و ایران توسعه یافت. در طی جنگ ایران و عراق، چین 22 درصد سلاحهای ایران را تأمین نمود و بزرگترین تدارک کننده سلاحهای ایران شد و ایران را برای کسب سلاحهای هستهای ترغیب نمود. چین همچنین موافقت کرد دو راکتور اتمی در ایران بسازد و تکنولوژی و اطلاعات خود را به ایران منتقل و متخصصین ایرانی را تعلیم دهد… چین تأمین کننده اصل موشکها و تکنولوژی آنها شامل موشکهای کرم ابریشم و موشکهای زمین به زمین بوده است.» (کتاب تمدنها و بازسازی نظام جهانی، ترجمه مینو احمد سرتیپ، ص 165)
بر این اساس، بازخوانی نگرانیهای هانتینگتون از اتحاد ایران و چین که نتیجه آن تضعیف امریکا و هژمون آن بر جهان است به خوبی نشان میدهد که چرا در روزهای اخیر واکنشهای فراوانی نسبت به این سند همکاری از سوی غربیها و همفکران آنها در داخل کشور بیان شده است. به ویژه آنکه توجه در متن منتشر شدهٔ این سند همکاری نیز نشان میدهد برخی تعابیر به کار رفته در این توافق، مصداق نگرانیهای 30 سال قبل ساموئل هانتینگتون است. به عنوان مثال جدای از تاکیدی که در همان سطور ابتدایی این سند همکاری بر قدرت «دو تمدن بزرگ آسیایی چین و ایران» و لزوم همکاری آنها باهم شده است، تاکید بر «گسترش همکاری نظامی برای تقویت ظرفیتهای دفاعی و راهبردی» یکی از مواردی است که امریکاییها ها را نگران خواهد ساخت. این مساله ای است که هانتینتگتون نیز 3 دهه قبل به تفصیل درباره آن سخن گفته و اتحاد نظامی ایران و چین را یک خطر بزرگ برای رهبری امریکا بر جهان توصیف کرده بود.
همچنین تاکید ایران و چین بر «حمایت از مواضع یکدیگر و همکاری در مجامع بین المللی و سازمانهای منطقهای» نیز از مواردی است که به شدت امریکاییها نسبت به آن حساس هستند زیرا نخبگان به خوبی میدانند که در جهان امروز ساختارها و مجامع بین المللی تنها ابزارهایی در دست غربیها برای رهبری جهان طبق اصول مورد نظر امریکا و موازین جهان غرب هستند. این مساله نیز واقعیت دیگری است که هانتینگتون در یکی دیگر از کتابهای خود با تاکید بر دو مصداق شورای امنیت سازمان ملل و صندوق بین المللی پول، اشاره کرده است: «تصمیماتی که در شورای امنیت سازمان ملل یا در صندوق توسعه بین المللی پول گرفته میشود و منعکس کننده منافع غرب است به عنوان خواستههای «جامعه جهانی» به دنیا عرضه میشود. اصطلاح بسیار متداول «جامعه جهانی» به یک اسم بی معنا مبدل شده و جایگزین جهان آزاد گردیده است تا به کارهایی که منافع ایالات متحده و دیگر قدرتهای غربی را تأمین میکند، مشروعیت جهانی ببخشد. غرب از طریق صندوق بین المللی پول و دیگر نهادهای اقتصادی بین المللی منافع اقتصادی خود را دنبال و آن دسته از سیاستهای اقتصادی را که مناسب میداند بر دیگر ملتها تحمیل میکند.» (کتاب نظریه برخورد تمدنها، ترجمه مجتبی امیری، ص 67 و 68)
در مجموع به نظر میرسد فارغ از برخی جزییات سند همکاری ایران و چین که انتقاداتی به آن وارد است، در سطح راهبردی و کلان میتوان این اتفاق را مثبت ارزیابی کرد چرا که برخلاف برجام که مبنای آن عقب نشینی در برابر غربیها و اراده امتیازات متعدد به آنها بود، در سند همکاری ایران و چین نه تنها تحمیلی بر ایران برای محدودیت یا حذف منابع قدرت خود وجود ندارد بلکه در صورت اجرایی شدن توافق از سوی طرفین، امریکاییها بیش از پیش در پیشبرد اهداف خود علیه ایران و چین ناکام خواهند ماند.
امیر حسین ثابتی
آخرین نظرات